بهار

بهار

کد : 72734 | تاریخ : 15/03/1388

  • بهار آمد که غم از جان برد، غم در دل افزون شد
  • چه گویم! کز غم آن سروِ خندان، جان و دل خون شد
  • گروه عاشقان بستند محمِلها و، وارستند
  • تو دانی‌ حال ما واماندگان در این میان چون شد
  • گل از هجران بلبل، بلبل از دوری‌ّ گل، هر دم
  • به طَرْف گلِستان، هر یک به عشق خویش مفتون شد
  • حجاب از چهره‌ی‌ دلدار ما، باد صبا بگرفت
  • چو من، هر کس بر او یک دم نظر افکند، مجنون شد
  • بهار آمد، ز گُلشن برد زردیها و، سردیها
  • به یُمن خور، گُلستان سبز و، بستان گرم و، گلگون شد
  • بهار آمد، بهار آمد، بهار گل‌عذار آمد[1]
  • به میخواران عشاق گو: خمار از صحنه بیرون شد.

انتهای پیام /*