رازِ مستی
راز مستی
کد : 72744
|
تاریخ : 05/03/1388
- بگُشای در که یار ز خُم نوشجان کُند
- راز درون خویش ز مستی، عیان کند[1]
- با دوستان بگو: که به میخانه رو کنند
- تا یار، از خماری خود، داستان کند
- بردار پرده از دل غمدیدهات، که دوست
- اشک روانِ خویش ز دامن روان کند
- با گل بگو: که چهره گشاید به بوستان
- تا طیر قُدس، رازِ نهان را بیان کند
- جامی بیار بر در درویش بینوا
- تا رازِ دلْ عیان، برِ پیر و جوان کند
- بلبل به باغ، ناله کند همچو عاشقان
- گویی که یاد از غم فصل خزان کند
- بگذار دردمندِ فراقِ رُخ نگار
- از درد خویش، ناله و آه و فغان کند.
انتهای پیام /*