دریای فنا

دریای فنا

کد : 72747 | تاریخ : 02/03/1388

  • کاش! روزی‌ به سر کوی‌ توام منزل بود
  • که در آن شادی‌ و اندوهْ، مُراد دل بود[1]
  • کاش! از حلقه‌ی‌ زُلفت، گرهی‌ در کف بود
  • که گره باز کُن عُقده‌ی‌ هر مُشکِل بود
  • دوش کز هجر تو دلْ حالت ظلمتکده داشت
  • یاد تو، شمع فروزنده‌ی‌ آن محفِل بود[2]
  • دوستان می‌زده و، مست و، ز هوش افتاده
  • بی‌نصیب آنکه در این جَمع چو من عاقِل بود
  • آنکه بشکست همه قید، ظلوم است وجهول[3]
  • و آنکه از خویش و همه کون و مکان غافِل بود
  • در بر دلشدگان، علم حجاب است، حجاب
  • از حجاب آنکه برون رفت بحقّ، جاهِل بود
  • عاشق از شوق، به دریای‌ فنا غوطه‌ور است
  • بی‌خبر آنکه به ظلمتکده‌ی‌ ساحِل بود
  • چون به عشق آمدم از حوزه‌‌ی‌ عِرفان، دیدم
  • آنچه خواندیم و شنیدیم، همه باطِل بود.

انتهای پیام /*