پرتو حُسن
پرتو حسن
کد : 72758
|
تاریخ : 21/02/1388
- خواست شیطان بد کند با من، ولی احسان نمود
- از بهشتم برد بیرون، بستهی جانان نمود[1]
- خواست از فردوس بیرونم کند، خوارم کند
- عشق پیدا گشت و از مُلک و مَلَک پرّان نمود
- ساقی آمد تا ز جام باده بیهوشم کند
- بیهشی از مُلک بیرونم نمود و جان نمود
- پَرتوِ حُسْنَت، به جان افتاد و، آن را نیست کرد
- عشق آمد دردها را هر چه بُد درمان نمود
- غمزهات، در جان عاشق بر فروزد آتشی
- آنچنان کز جلوهای با موسی عمران نمود
- «ابن سینا» را بگو: در طور سینا ره نیافت
- آنکه را بُرهان حیرانساز تو، حیران نمود.
انتهای پیام /*