آتش فراق

آتش فراق

کد : 72775 | تاریخ : 04/02/1388

  • بیدل کُجا رود، به که گوید نیاز خویش؟
  • با ناکسان چگونه کُند فاش، راز خویش[1]؟
  • با عاقلانِ بیخبر از سوز عاشقی‌
  • نتوان دری‌ گشود، ز سوز و گداز خویش
  • اکنون که یار، راه ندادم به کوی‌ خود
  • ما در نیاز خویشتن و، او به ناز خویش
  • با او بگو: که گوشه‌ی‌ چشمی‌ ز راه مهر
  • بگُشا دمی‌ به سوخته‌‌ی‌ پاکباز خویش
  • ما عاشقیم و سوخته‌ی‌ آتش فراق
  • آبی‌ بریز با کفِ عاشق‌نواز خویش
  • بیچاره‌ام ز درد وکسی‌ چاره‌ساز نیست
  • لُطفی‌ نمای‌ با نظر چاره‌ساز خویش
  • با موبدان بگو، ره ما و شما جُداست
  • ما با ایاز خویش و، شما با نماز خویش.

انتهای پیام /*