آیینه ی جان
آیینه جان
کد : 72781
|
تاریخ : 27/01/1388
- بر در میکده، بگذشته ز جان آمدهام
- پشتپایی زده بر هر دو جهان، آمدهام
- جان که آیینهی هستی است در اقلیم وجود
- بر زده سنگ به آیینهی جان، آمدهام
- سرّ هستی چو نشد حاصلم زا ملک شهود
- در نهانخانه، پی سِرّ نهان آمدهام
- جلوهی روی تو، بیمنّت کس مقصود است
- کاین همه راهْ، کران تا به کران آمدهام
- دستگیری کنم ای خضر! که در این ظلمات
- پی سرچشمهی آب حَیَوان آمدهام
- همّت ای دوست! که من چشم ببستم ز جهان
- به سر کوی تو چشمِ نگران آمدهام
- خوشدل از عاقبت کار شو ای هندی! از آنک:
- بر در پیر ره از بخت جوان آمدهام.
انتهای پیام /*