چشم بیمار
چشم بیمار
کد : 72784
|
تاریخ : 24/01/1388
- من به خال لبت، ای دوست! گرفتار شدم
- چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شُدم[1]
- فارغ از خود شدم و کوسِ «اناالحق» بزدم
- همچو منصور خریدار سر دار شُدم
- غم دلدار، فکنده است به جانم شرری
- که به جان آمدم و، شُهرهی بازار شُدم
- دَر میخانه گُشایید به رویم، شب و روز
- که من از مسجد و از مدرسه بیزار شُدم
- جامهی زُهد و ریا کَندم و، بر تن کردم
- خرقهی پیر خراباتی و، هُشیار شُدم
- واعظ شهر، که از پند خود آزارم داد
- از دم رِند میآلوده، مَددکار شُدم
- بگذارید که از بُتکده یادی بکُنم
- من که با دست بت میکده بیدار شُدم.
انتهای پیام /*