غمزه ی دوست
غمره دوست
کد : 72829
|
تاریخ : 09/12/1387
- جز سر کوی تو، ای دوست! ندارم جایی[1]
- در سرم نیست، بجُز خاک درت سودایی
- بر در میکده و، بُتکده و، مسجد و، دیر
- سجده آرم که تو شاید نظری بنمایی
- مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
- غمزهای تا گره از مشکل ما بگشایی
- این همه ما و منی، صوفی درویش نمود
- جلوهای! تا من و ما را، ز دلم بزدایی
- نیستم، نیست، که هستی همه در نیستی است
- هیچم و هیچ، که در هیچ نظر فرمایی
- پی هر کس شدم از اهل دل و حال و طرب
- نشنیدم طرب از شاهد بزمآرایی
- عاکف درگه آن پردهنشینم، شب و روز
- تا به یک غمزهی او قطره شود دریایی.
انتهای پیام /*