انسان شناسی عرفانی امام خمینی(س)/1

ابعاد وجودی انسان از منظر امام خمینی(س)/چرا انسان فقط جسم نیست؟

آیا انسان فقط همین جسم است و غیر از این ساحت، ساحات وجودی دیگری ندارد؟ این سؤال البته معرکه ی آراء گوناگون بوده است و متفکران و اندیشمندان، نظرات متفاوتی را درباره آن بیان کرده اند. عده ای به تک ساحتی بودن انسان معتقدند و حتّی ذهن را بخشی از بدن و به تعبیری همان مغز می دانند. عده ای دیگر، با اعتقاد به چند ساحتی بودن انسان، از مراتبی چون ذهن (mind) که همان آگاهی است، نفس (soul) که فاعل آگاهی است و روح(spirit) که ساحت عدم تفرّد آدمی است، نام می برند

کد : 73187 | تاریخ : 06/11/1394

پرتال امام خمینی/رضا نهضت: در سلسله مقالات گذشته به بررسی جهان شناسی عرفانی امام خمینی(س) پرداختیم. از این نوبت به بررسی جایگاه انسان در منظومه فکری امام خمینی(س) خواهیم پرداخت. انسان چه جایگاهی در منظومه ی معرفتی امام خمینی(س) دارد؟ در دیدگاه عرفانی امام، انسان از چه جایگاهی برخوردار است؟ این سلسله مقالات در نظر دارد به این سوالات پاسخ بگوید. در قسمت اول، به این سوال پاسخ می دهیم که انسان از نظر امام خمینی(س)، از چه ابعاد وجودی برخوردار است؟

ابعاد وجودی انسان

آیا انسان فقط همین جسم است و غیر از این ساحت، ساحات وجودی دیگری ندارد؟ این سؤال البته معرکه ی آراء گوناگون بوده است و متفکران و اندیشمندان، نظرات متفاوتی را درباره آن بیان کرده‌اند. عده‌ای به تک ساحتی بودن انسان معتقدند و حتّی ذهن را بخشی از بدن و به تعبیری همان مغز می‌دانند. عده‌ای دیگر، با اعتقاد به چند ساحتی بودن انسان، از مراتبی چون ذهن (mind) که همان آگاهی است، نفس (soul) که فاعل آگاهی است و روح(spirit) که ساحت عدم تفرّد آدمی است، نام می‌برند. امام خمینی نیز به کراّت در آثار خویش درباره ابعاد وجودی انسان سخن برزبان رانده است. مسلّماً کسی که پیرو یکی از ادیان الهی است نمی‌تواند انسان را موجودی تک ساحتی محسوب کند. امام بارها درصدد توضیح و تشریح مراتب وجودی انسان بر آمده است.

ساحاتِ وجودی انسان از نظر امام خمینی(س)/بدن و نفس

امام خمینی(س) در یک تقسیم‌بندی کلی، برای آدمی دو ساحت و مرتبه ذکر می‌کند. نه آیه قرآن نیز انسان را موجودی دو ساحتی می‌داند و غیر از جسم برای او روح نیز قائل است؟ این دو ساحت در نگاه امام عبارتند از: بدن یا همان نشئه ظاهره ملکیه دنیویه و نفس یا همان نشئه باطنه غیبیه که متعّلق به عالم دیگر است (شرح چهل حدیث ص5). امام از این دو ساحت با عناوین مختلفی یاد می‌کند. گاهی از آن دو با عنوان اقالیم ظاهره و باطنه ( سر الصلوة ص 69) و گاه با عنوان جنبۀ مادیّت و جنبۀ معنویت (صحیفه امام، ج 6، ص 310) یاد می‌کند. بار دیگر سخن از مقام دنیا و شهادت و همچنین مقام آخرت و غیب به میان می‌آورد. بنا به نظر امام، ساحت جسم و یا همان مقام دنیا، تحت اسم الرحمن و ساحت نفس و یا همان مقام آخرت تحت اسم الرحیم است.(سر الصلوة، ص 3و4)

 ساحات وجودی انسان

الف: ظاهر (جسم , نشئۀ ظاهرۀ ملکیۀ دنیویه, اقالیم ظاهره, جنبۀ مادیّت, مقام دنیا و شهادت)

ب: باطن (نفر, نشئه باطنه غیبیه, اقالیم باطنه, جنبۀ معنویت, مقام آخرت و غیب)

در یک جا، امام از ساحت سومی نیز سخن به میان می‌آورد و انسان را دارای سه نشئه می داند: «اول، نشئۀ ملکیۀ دنیاویه ظاهره، که مظهر آن حواس ظاهره، و قشر ادنای آن بدن است. دوم، نشئۀ برزخیّه متوسطه، که مظهر آن حواسّ باطنه و بدن برزخی و قالب مثالی است. سوم، نشئه غیبیه باطنیه است که مظهر آن قلب و شئون قلبیه است.» (آداب الصلوة ص 85). امّا همان طور که گفته شد امام در اکثر آثارش قائل به دو ساحت کلی است: ساحت ظاهر و ساحت باطن.

مراد از  ساحت ظاهر، نزد امام خمینی(س) چیست؟

بدن: مراد از ساحت ظاهر همان بدن یا جسم آدمی است. به اعتقاد امام خمینی، بدن از ادنی مراتب و مراحل ظهور نفس است.( آداب نماز ص 90). امام در این قول، بدون تردید متأثر از تعالیم ملاصدرا است. ملاصدرا نیز معتقد بود که بدن، مرتبه ی نازله ی نفس و ظل و فرع آن می‌باشد. درواقع نفس انسان، در عین واحد بودن مراتب گوناگونی دارد و هر مرتبه پائین‌ تر در حکم جسد و بدن مرتبه ی بالاتر است. ( الحکمة المتعالیة, ج 9، ص 97-96)

بدن قشر انسان است و در انسانیت انسان مدخلیتی ندارد

به اعتقاد امام خمینی، بدن قشر انسان است و درحقیقت انسانیت انسان مدخلیّتی ندارد. ( سرالصلوة، ص 36) این بدن با آن که قشر آدمی است اما دارای قداست و منزلت خاصی است؛ چرا که متأثر از نعمت رحمت رحمانیه و بلکه رحمت رحیمیه پروردگار است. ( آداب نماز، ص 79) به همین دلیل است که امام خمینی از آن با تعابیری چون مسجد ربوبیت و سجده‌گاه جنود رحمانیه یاد می‌کند. ( آداب نماز، ص 103) 

بدن قفس نفس انسان

در دیوان امّا، امام تن و بدن آدمی را بسان قفس و زندانی‌ای می‌داند که مرغ جان آدمی را در خود گرفتار کرده است:

این قفل ها را باز کن از این قفس پرواز کن/انجام را آغاز کن کآنجا ز یار آوا بود(دیوان امام،ص 103.)

فرخ آن روز که از این قفس آزاد شوم/از غم دوری دلدار رهم شاد شوم ( همان ص 159)

پـرپـر شـدم ز دوری او کـنـج ایـن قـفس/این دام بازگیر تا که معـلق زنـان پـرم (همان ص 151)

بدن:زندان روح و گور طالبان حقیقت

این تعبیر از بدن البته دارای سابقه است و عارفان بارها از آن استفاده کرده‌اند. ابوالقاسم قشیری آن را زندان روح می‌دانست و عین القضاة گور طالبان حقیقت همچنین به یاد داریم این بیت منسوب به مولوی را که:

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

رابطه نفس و بدن در قصیدیه عینیه ابن سینا

  قصیدیه عینیه شیخ الرئیس بوعلی سینا به خوبی رابطۀ میان روح و بدن را نشان می‌دهد:

هبطت الیک من المحل الارفع/و رقاء ذات تعزز و تمنع

انـفـت و مـا انـست فلمـا و اصـلـت/الـفـت مـجـاورة الـخـراب الـبـلقـع

ماجرای نفس و بدن در عرفان خراسان

در واقع داستان عرفان اسلامی، به خصوص مکتب عرفانی خراسان، شرح گرفتار شدن روح آدمی در کالبد جسم است؛ روحی که طالب آن است که بار دیگر به مأوا و جایگاه اصلی خویش باز گردد مگر نه این که:

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش

چگونه با بدن خود رفتار کنیم؟

حکم این بدن چیست و آدمی باید چه برخوردی با آن داشته باشد؟ آیا باید آن را به پای باطن آدمی یکسره قربانی کرد و لذّات دنیوی را بر آن حرام نمود؟ چنان که بسیاری از صوفیان برای رهایی از قفس تن، که جانشان را در زنجیر کرده بود، دست به ریاضت های طاقت‌فرسا می‌زدند و حظّ و نصیب خویش را از دنیا فراموش می‌کردند. امام البته از سنخ این صوفیان نیست و هیچگاه به قربانی کردن بدن فتوا نمی‌دهد.

مراتب بدن انسان از نظر امام خمینی(س):بدن دنیوی، مثالی و اخروی

به اعتقاد امام خمینی، بدن آدمی خود دارای مراتبی است: بدن دنیوی، بدن مثالی و بدن اخروی. این سه دارای شخصیت واحدی هستند و تفاوت آنها در شدّت و ضعف و نقص و کمال است. چه عاملی سبب این ضعف و نقص و یا کمال است؟ بدن دنیوی، به دلیل آن که مشغول و مجذوب لذات دنیوی است، از توجه به خویش غافل است و بنابراین درجه ی کمتری از کمال را داراست. این بدن دنیوی براساس حرکت جوهری، دریک سیر استکمالی، به جسمی لطیف و صاف تبدیل می‌گردد و قشر ضخیم و محسوس، بدن دنیوی را ترک می‌کند. امّا با این وجود، بدنِ مثالی نیز غرق و مجذوب عالم برزخ است و آن چنان که در خور و شایسته است به خود و افعالش امعان نظر ندارد. بدن مثالی در ادامه سیر استکمالی خویش به بدن اخروی می‌رسد. در این جاست که بدن و جسمی لطیف ایجاد می‌گردد. این بدن یکسره مجذوب خویش است و به همین دلیل دارای بالاترین درجۀ کمال است. (فروغ السادات رحیم پور،معاد از دیدگاه امام خمینی, موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی, تهران، چاپ اول، خرداد 1378، ص 235)

مراتب سه گانه بدن، همه جسم اند

نکته ی مهمی که امام به آن تذکار می‌دهد، این است که در هر سه ی این بدن ها، اصل جسمیت و اصل بدن یکی است و «نمی‌توان گفت که اجسام مثالیه غیر از اجسام بدنیه است». ( همان ص 234)امام برای تبین موضوع از مثال زیر استفاده می‌کند : «اگر ناخنت را بگیری و دور بیاندازی، این دیگر ناخن تو نیست، بلکه ناخن تو آن است که فعلاً با تو همراه است. جسم برزخی هم فعلاً که در این دنیا هستی، همین بدن دنیوی توست. بدن برزخی همان جسمی است که در طبیعت بود، منتها به تدریج کامل تر شده و تبدیل به جسم برزخی گردیده است.» ( همان ص 234)

مراد از ساحت باطن نزد امام خمینی (س) چیست؟

اگر ساحت ظاهر انسان، تنها بدن و جسم او را شامل می‌شود، ساحت باطن وی، دارای مراتب گوناگونی است. درواقع باطن آدمی دارای لایه‌های متعددّی است و انسان می‌تواند با ریاضت و مجاهدت نفس، این لایه‌های عمیق وجودیش را آماده و مستعد تجلّیات خداوندی کند.

نفس به معنای روح

ساحت باطن آدمی را نفس نیز می‌توان نام نهاد؛ به شرط آن که نفس ( توجه داریم که نفس معانی متعددی دارد) را بعدی فراتر از جسم بدانیم. در این معنا، نفس معنایی خاص دارد و مفهومی عام و فراگیر و دال بر تمام وجود انسان نیست. نفس در این معنا، معمولاً مترادف با واژه روح به کار می‌رود. امام خمینی نیز در آثارش به تمایز میان جسم و نفس اشاره داشته است. به اعتقاد وی در انسان چیزی وجود دارد که فوق ماده است و از عالم مادّه جداست و با مردن وی از بین نمی‌رود.معاد از دیدگاه امام خمینی، ص 23).  امام با ذکر اقوال فلاسفه بزرگی چون فیثاغورث، سقراط، افلاطون، ملاصدرا و دکارت به این نتیجه می‌رسد که قول به وجود روح و عدم فساد آن، قولی مسبوق به سابقه و بلکه از مسلّمات مسائل فلسفه است. (همان، ص 33-26)

ادله ی تجرد نفس از نظر امام خمینی

وی برای تجرّد نفس دلایلی را ذکر می‌کند:

دلیل اول: با انحطاط و نقصان قوای جسمانی در اثر گذر زمان، مشاهده می‌کنیم که قوای روحانی و ادراکات عقلی رو به ترقی و استعداد است، « از این نتیجه حاصل آید که قوای ادراکیه عقلیه جسمانی نیست؛ چه اگر جسمانی بودی، چون سایر قوای جسمانی رو به ضعف گذاشتی(همان ص 35)

دلیل دوم: خواص، آثار و افعال نفس، با خواص، آثار و افعال جسم در تضاد است. یک جسم هیچ گاه بیش از یک صورت را قبول نمی‌کند. به همین دلیل هرگاه که بخواهد صورت دیگری را بپذیرد، بالاجبار باید صورت ابتدایی را پاک و محو کند تا آمادگی پذیرش صورت جدید را داشته باشد. اما نفس می‌تواند در یک لحظه، همه ی صورت های متضاد و متقابل را در خود بپذیرد. همچنین جسم تنها می تواند صورت های متناهی را در خود جای دهد؛ در حالی که در نفس، صورت غیر متناهیه نیز نقش می‌بندد ( همان ص36).«و نیز هر جسمی که صورتی از او زایل گردید، آن صورت در آن بدون سبب مستأنف پیدا نشود، ولی نفس صورت هایی ]را[ که از او غیبت می‌کند بی‌سبب خارج عود می‌دهد» (همان ص 37)و این خود دلیلی است بر تجرّد نفس.

رابطه میان بدن و نفس

حال که به تفاوت میان جسم و نفس (روح) معتقد شدیم، باید نحوه ی پیدایش نفس و ارتباط آن را با بدن و تن آدمی بیان کنیم. در میان آراء و اقوال فلاسفه، می‌توان سه قول را در این زمینه مشاهده کرد:

نظر افلاطون در باره تقدم وجود روح بر جسم:

الف) تقدّم وجود روح بر جسم: این نظر، که آن را به افلاطون منسوب داشته اند، معتقد است که روح، جوهری است قدیم که قبل از پیدایش بدن وجود داشته است. این روح از مقام اصلی خود تنزل می‌کند و به بدن تعلّق می‌گیرد.  همان گونه که مرحوم استاد مطهری بیان داشته است، این نظر در واقع یک نظریه «ثنوی» است؛ چرا که روح و بدن را دو جوهر جدا و منفصل از هم تصور کرده است. (مجموعه آثار ج 13ص 31)

همان طور که گفتیم، برای بیان این قول، از تمثیل مرغ و قفس استفاده می‌کنند. طبق این نظر، مرگ عبارت است از رهایی مرغ روح از قفس تن. از این تمثیل، در آثار عارفان و شاعران اسلامی بسیار استفاده شده است. همچنین همان طور که گفتیم، امام در دیوان، چنین رابطه ای را میان روح و تن به تصویر کشیده است. به نظر می‌رسد که امام تحت تاثیر سنت شعری چنین سخنی را به میان آورده است چرا که این نظر با مبانی فلسفی وی، چنان که نشان خواهیم داد، ناسازگار است.

قول ارسطو در باره رابطه ی میان بدن و نفس

ب) معیّت نفس و بدن: این نظر را متعلّق به ارسطو می‌دانند. ارسطو معتقد بود که در نظریه استادش افلاطون، به جنبه ی وحدت و وابستگی روح و بدن توجّهی نشده است. به اعتقاد وی، رابطه ی میان روح و بدن بسی قوی‌تر و عمیق‌تر از نوع رابطه مرغ و قفس است. بنابراین، ارسطو به این نتیجه رسید که رابطه روح و بدن از نوع علاقه بین صورت و مادّه است؛ با این تفاوت که قوّه عاقله، به دلیل آن که مجرد است صورتی با مادّه است و نه در مادّه. مطابق این قول، روح دیگر جوهری قدیم نیست بلکه امری حادث است. بنابراین روح در آغاز کار، قوه و استعداد محض است و هیچگونه علم قبلی برایش حاصل نیست و تمام معلومات و اطلاعات خود را در همین جهان از قوه به فعل می‌رساند.( همان)؛ اما باید توجه داشت که مطابق این نظر، روح از ابتدا روحانی است و نه جسمانی. در واقع نفس روحانیة الحدوث و روحانیة البقاء است.

رای ملاصدرا درباره رابطه بدن و نفس

ج) تقدّم وجود جسم بر نفس : مطابق این نظر، که ملاصدرا ارائه دهنده و مبتکر آن است، روح محصول حرکت جوهری بدن است. مطابق این نظر، رابطه میان روح و بدن، نه رابطه مرغ و قفس، که رابطه ی میان میوه و درخت است. همان گونه که میوه و شاخ به طور طبیعی در کنار هم زیست می‌کنند، به همان اندازه، روح و بدن نیز ارتباطی مشفقانه و مهرآمیز دارند. (عبدالکریم سروش، نهاد نا آرام جهان ص 74). درواقع در زمینه بدن است که روح پرورش می‌یابد. اما این بدان معنی نیست که بدن روح را می زاید. ( همان ص 75) حدوث و پیدایش نفس جسمانی و مادی است اما بقاء و استمرارش روحانی و غیر مادی است: النفس جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء.

 نظر امام خمینی در باب رابطۀ میان بدن و نفس

هر سه قول مشهور درباره رابطه میان بدن و نفس در آثار امام خمینی انعکاس یافته و وی بعضاً به نقد آن ها پرداخته ‌است. (معاد از دیدگاه امام خمینی، ص 60-57). قول مختار امام البته همان نظر ملاصدرا است. یعنی نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء است. وی سخن جالبی را از ملاصدرا نقل می‌کند. ملاصدرا معتقد بود که همۀ فلاسفه و حکمای پیشین از قبیل افلاطون و ارسطو قائل به نظریه اخیر بوده‌اند، اما به واسطه ی برخی از کج فهمی‌ها تقیّه می‌کردند و مطابق عقاید عامّه مردم سخن بر زبان می‌آورند. ( همان ص 59)

مراتب استکمال نفس از نظر امام خمینی(س)

به اعتقاد امام، نفس ولیده ی طبیعت است و با حرکت جوهری از همین عالم شروع به حرکت می‌کند. تعلق نفس و بدن تعلقی ذاتی است و محال است که این دو از یکدیگر جدا شوند. در واقع بدن ماده و نفس صورت آن است و صورت و ماده در وجود با هم متحدّند. البته این به این معنا نیست که بدن و نفس هر کدام وجودی خاص و متباین از یکدیگرند، بلکه هر دو یک وجودند. با این لحاظ که جهت قوّه موجود، بدن و جهت فعلیّت آن نفس نام دارد. ( همان 59-62) موجود طبیعی با حرکت جوهری تدریجاً صعود و تکامل می‌یابد و هرچه که بیشتر صعود کند از طبیعت بیشتر جدا می‌شود و از جسم و از جسمانیت جدا می‌گردد. در نتیجه این ترقی، توجه به عالم غیب بیشتر می‌گردد و نفس از وسایل و آلاتی که برای تقویت جسمانیت و طبیعت است کمتر استعمال می‌کند. این آلات به تدریج و اندک اندک ضعیف می‌گردند تا آن جا که کاملاً از بین بروند. پس هنگامی که جنبه فعلیت که همان نفس است، قوی می‌گردد و مادّه تمام جهات بالقوه خویش را به فعلیت می‌رساند، بدن از بین می‌رود.

وضعیت نفس بعد از فاسد بدن

اما نفس با فساد بدن چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ آیا وی همچنان باقی می‌ماند؟ حق این است که با معدوم شدن بدن، نفس نیز از بین می‌رود؛ چرا که نفس به سبب استفاده و بهره اش از طبیعت و ماده به این نام خوانده می‌شود. حال که بدن از بین رفته نفس نیز از بین می رود. آن چه که باقی می ماند نفس فعلیت یافته‌ای است که اینک عقل نام دارد و موجودی مجرد است؛ در واقع موجودی روحانیه البقاست(همان ص 61)

مراتب نفس از نظر امام خمینی(س)

امام خمینی اقوال گوناگونی را در باب مراتب و درجات انسان بیان می‌کند. آن چه که از نظر وی مهم است این است که همه تقسیم‌بندی های صورت گرفته پیرامون مراتب انسان اعتباری است. به اعتقاد وی، انسان بنا به اعتباری دارای سه مقام است: مقام ملک و دنیا، مقام برزخ و مقام عقل و آخرت. همه مقامات فوق در انسان کامل به سه شکل جلوه پیدا می‌کند: مقام تعیّنات مظاهر، مقام مشیت مطلقه و مقام احدیت. (سرالصلوة, ص 4)

به اعتباری دیگر، انسان دارای چهار مقام است: ملک, ملکوت، جبروت و لاهوت. (همان). همچنین انسان می‌تواند مطابق با حضرات خمس دارای پنج مقام باشد: شهادت مطلقه، غیب مطلق، شهادت مضافه، غیب مضاف و کون جامع. (همان)

عارفان اسلامی سخن از هفت شهر عشق یا صد منزل و یا هزار منزل بر زبان آورده‌اند و انسان می تواند مطابق آن ها دارای هفت مقام، صد مقام و یا هزار مقام باشد( همان)

امام خمینی فیلسوف و امام خمینی عارف

 بنابر آن چه که امام خمینی در باب مراتب نفس بیان داشته، می‌توان گفت که وی از دو موضع و منظر این مسئله را بررسی کرده‌ است: وی در مقام یک فیلسوفِ پیروِ مکتبِ حکمت متعالیه، نفس انسان را دارای سه مرتبه می‌داند: مرتبه طبع که عالم مادّه و مادیات است، مرته خیال که عالم برزخ است و مرتبه عقل.(سید عبدالغنی اردبیلی, تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 3 , ص 305)

وقتی که انسان می تواند جبرائیل را درک کند

هر مرتبه فوق، واجد همه کمالات مراتب پائین‌تر به نحو اعلی است و هر مرتبه پائین‌تر واجد کمالات اعلی به نحو ضعیف‌تر و ناقص‌تر است. ( همان ص 313). درواقع هرگاه انسان بتواند خودش را از قوای طبیعی خلاص کند، عالم برزخ بر او منکشف می‌گردد. در مرحله بالاتر، هنگامی انسان بتواند خویش را از عالم طبیعت و عالم برزخ برهاند، درِ عقلانیت به رویش گشوده می‌شود. در این هنگام، او می‌تواند جبرئیل را به وجود عقلانی درک کند و اسرافیل را به همان نحوه وجودیش ببیند( همان ص 318)

 دیدگاه عرفانی امام درباره مراتب نفس

امّا امام از منظر یک عارف نیز به بررسی مراتب نفس انسان می‌پردازد. از این منظر، ساحت باطن نیز خود دارای مراتب فراوانی می‌گردد. در کتاب شریف آداب نماز امام ساحات وجودی انسان را چنین برمی‌شمارد: جسم، برزخ، نفس، قلب، روح، سرّ، لطیفة خفیّه. ( آداب نماز، ص 91). این بیان امام یادآور و قابل تطبیق با لطائف سبعه عرفانی است. مگر نه اینکه لطائف سبعه عرفانی عبارتند از: طبع، نفس، عقل، قلب، سرّ، خفی و اخفی؟ وی به یک اعتبار دیگر، مراتب انسان را سه مرتبه ظاهر، باطن و سرّ ذکر می‌کند. (سرالصلوة, ص 36-35)

با توجه به بیانات امام می‌توان گفت که وی انسان را موجودی دو بعدی متشکل از جسم و نفس می‌داند و برای نفس قائل به مراتبی مانند قلب، روح، سر و ... است.

معنای واژه نفس در آثار امام خمینی(س)

در ادامه می‌کوشیم آراء و نظرات امام را در باب مراتب دیگر نفس بیان کنیم.

1- نفس: این واژه در آثار امام خمینی در معانی متعددّی به کار رفته است. یک جا نفس را به عنوان مفهومی عام و فراگیر و دال بر تمام وجود انسان به کار می‌برد، در معنایی دیگر، نفس در برابر جسم و بدن انسان قرار می‌گیرد و بعدی فراتر از جسم می‌شود. در این جا مراد از نفس همان نفس ناطقه انسانی است که حقیقت و هویّت انسان را تشکیل می‌دهد. (تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 3، ص 568)

چگونه بر نفس اماره عالب شویم؟

امّا در مباحث اخلاقی مراد امام خمینی از نفس، همان نفس امّاره است؛ نفسی که تمایل ذاتی به فساد دارد و در صورتی که غلبه پیدا کند آدمی را از زمره انسانیت و بشریت خارج می‌کند. (شرح چهل حدیث، ص 157-156).  «تنها راه غلبه به نفس اماره و شیطان و راه نجات بر خلاف میل آنها رفتار کردن است.» ( همان 96)اگر انسان بتواند این نفس اماره را تربیت کند و تحت کنترل خویش درآورد می‌تواند به نفس مطمئنه, که منتهای سیر نفس است, نائل گردد. درواقع صاحب نفس مطمئنه از کُمّل اولیاء است. (شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 415) در جایی دیگر امام نفس را در معنای «قلبِ معنوی» انسان به کار می گیرد(همان، ص 230)

معنای قلب نزد امام خمینی

2- قلب: واژه قلب در میان علوم مختلف دارای معانی گوناگون و متعدّدی است. مشهورترین معنای قلب همان است که در علم طب و همچنین نزد سایر مردم رواج دارد: گوشت صنوبری شکل که با قبض و بسط یافتن باعث جریان پیدا کردن خون در رگ های انسان می‌گردد و تولید روح حیوانی می‌کند.شرح چهل حدیث، ص 190). در میان حکما اما، قلب یکی از مراتب و مقامات نفس انسان است. (همان).

عرفا نیز سخن از قلب به میان آورده‌اند و مرادشان از قلب همان دل آدمی است. جایگاهی که می‌تواند مجلای تجلّیات خداوندی باشد. امام خمینی، نیز به عنوان یک حکیم برجسته، قلب را یکی از مراتب و مقامات نفس برمی‌شمارد و به عنوان یک عارف، قلب را آینه جمال محبوب و منزلگاه حق تعالی می‌داند. ( همان 45) این قلب رو به سوی عالم غیب دارد و از عالم حس و شهادت یکسره بی‌خبر است. (تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 2 ، ص 347). همان قلب نیز خود دارای مراتبی است و بالاترین مقام آن سرّ قلب یا لب لباب است. ( آداب الصلوة، ص 90). از نظر امام خمینی، بدن و قوای آن یکسره تابع قلب و لب هستند(شرح چهل حدیث،  ص 392)

قلب در برابر عقل جزئی

 این قلب در مقابل عقل جزئی, که یکی از قوای ادراکی آدمیان است, می‌باشد. (شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 88) قلب می‌تواند به جایگاهی نائل گردد که محلّ ظهور اسم اعظم ( آداب الصلوة، ص 116) و پذیرنده تجلّیات فعلی , اسمائی و ذاتی شود. در واقع قلب انسان، مظهر جمیع اسماء الهی است و می‌تواند مجلای تجلّی هر یک از آن اسماء باشد. (سرالصلوه، ص 23-22) امام خمینی اما در جایی دیگر نهایت مرتبه و درجه قلب را رسیدن به ربوبیت فعلیه می‌داند. (, آداب الصلوة، ص 232).بنابراین سخن، قلب تنها می‌تواند مجلای تجلیّات افعالی پروردگار باشد و نه بیشتر. از نظر وی قلب، امامِ معتکفانِ درگاه است و با فساد او همه مراتب وجودی دیگر انسان فاسد می‌شود.

انواع قلوب نزد امام خمینی(ُس)

امام خمینی براساس پذیرش تجلیّات اسمای الهی، به تقسیم بندی قلوب دست می‌زند و از سه نوع قلب یاد می‌کند:

الف) قلب های جمالی:  این قلوب، از اسماء جمال و رحمت پروردگار ظهور پیدا کرده‌اند و مجلاّی تجلّی رحمت و جمال پروردگارند. درواقع در این قلوب، رجاء بر خوف غلبه دارد و تجلّیات جمالیه غالب بر تجلّیات جلالیه است.  

ب) قلب های جلالی: این قلوب، از تجلّی اسماء جلالی پروردگار ظهور پیدا کرده و خودمجلای تجلّی اسماء جلالی پروردگارند. در واقع در این قلوب خوف بر رجاء غلبه دارد و تجلّیات جلالیه پروردگار غالب بر تجلّیات جمالیه وی است.

ج) قلب های جامع بین جمال و جلال : این قسم از قلوب، بین تجلّیات جمالی و تجلّیات جلالی پروردگار جمع کرده‌اند و به افق اعتدال نزدیکترند. در واقع در این قلوب نه جلال بر جمال الهی غلبه دارد و نه جمال بر جلال. صاحب این قلب البته جامعِ ولایت مطلقه و نبوت مطلقه است.(شرح حدیث جنود عقل وجهل , ص 143-142)

امام خمینی همچنین با توجه به حدیثی از امام باقر(ع) از چهار نوع قلب یاد می‌کند:

الف) قلب نورانی و صافی: این قلب مختص مومنان است. این قلوب تابع انسان کامل هستند و در سیر و سلوک خود، پای در راه وی می‌نهند. این قلوب در برابر آن   چه که از سختیها از جانب پروردگار به آنها می‌رسد صبر می‌کنند و نعمات او را شکر می‌گویند.

ب) قلب مهر شده و ظلمانی: این قلب به منافقان اختصاص دارد. منافقان به دلیل آن که کدورات و ظلمتهای منافی با فطرت انسانی از قبیل حبّ نفس, تعصّبهای جاهلیت و جاه پیدا کرده‌اند، سخن حق را تحت هیچ شرایطی نمی‌پذیرند و با اظهار دیانت ظاهری سعی در پیشرفت خود در دنیا دارند.

ج) قلب واژگون: این قلب تعلق به کافران و مشرکان دارد این قلوب از فطرت الهی خارج شده‌اند و از تبعیت ها ولی مطلق و ولی کامل منصرف و بر کنارند.

د) قلبی که در آن دورویی و ایمان است: این قلوب گاهی حقیقتاً مومن می‌شوند و گاهی نیز به ظاهر اظهار ایمان می‌نمایند. ( شرح چهل حدیث، ص 535-525)

مراد از روح نزد امام خمینی چیست؟

روح: روح از نظر امام نفحه ای الهی است که نسبت به قلب، اتصال و نزدیکی بیشتری به حق تعالی دارد. در این مقام است که مبادی حیرت، هیمان،  جذبه و عشق آغاز می گردد. ( آداب الصلوة، ص 233-232). مراد از روح در آثار امام خمینی همان عقل است. (شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 230). امّا نه عقلی که یکی از قوای نفس است و به عقل جزئی مشهور است. ( آداب الصلوة، ص 341) روح انسان در مرتبه کمال از جبرئیل و دیگر ملائکه برتر است و حقیقت آن متحد با عالم مشیت و متعّلق به عالم امر است. در این مرتبه مبادی تجلّیات الهی در باطن او آشکار می گردد. «لسان با طنش در اول امر وجَّهْتُ وجهی لوِجهِ الله و پس از آن و جَّهْتُ وجهی لاسماء الله او لله و پس از آن وجَّهْتُ وجهی له شود»(همان 233)

سّر چیست؟

سرّ : بعد از مرتبه روح نوبت به مرتبه سرّ می رسد. در این مقام است که ذات بی مرآت شئون نصب العین شود و سخن «اعوذبک منک» از سوی سالک بیان می گردد. ( آداب نماز ، ص 233). در واقع ذات به مقام اسم ذاتی در سرّ تجلّی ازلی و ابدی می‌کند. (شرح چهل حدیث، ص 206)

امام خمینی در مورد مراتب دیگر، که عبارتند از خفی و اخفاء، توضیحی ارائه نمی‌کند.

در نوبت بعد، به بررسی سرشت انسانی و مسئله فطرت و جبر و اختیار از منظر امام خمینی خواهیم پرداخت.

انتهای پیام /*