بخش اول: مبانی اندیشه

‏‏حکومت وسیله است ‏

امامت و تشیع

کد : 73384 | تاریخ : 11/11/1394

‏حکومت وسیله است ‏

‏عهده دار شدن حکومت فى حد ذاته، شأن و مقامى نیست؛ بلکه وسیله انجام وظیفه اجراى احکام و برقرارى نظام عادلانه اسلام است. حضرت امیرالمؤمنین (ع) درباره نفس حکومت و فرماندهى به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر مى ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهى بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر است؛ مگر اینکه به وسیله فرماندهى و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنى قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم؛ و باطل (یعنى قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم.‏‎[1]‎‏ پس، نفس حاکم شدنْ و فرمانروایى وسیله اى بیش نیست. و براى مردان خدا اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدفهاى عالى نیاید، هیچ ارزش ندارد. لذا در خطبه نهج البلاغه مى فرماید: «اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم آن را (یعنى فرماندهى و حکومت) را رها مى کردم». بدیهى است تصدى حکومتْ به دست آوردن یک وسیله است؛ نه اینکه یک مقام معنوى باشد؛ زیرا اگر مقام معنوى بود؛ کسى نمى توانست آن را غصب کند یا رها سازد. هرگاه حکومت و فرماندهى وسیله اجراى احکام الهى و برقرارى نظام ‏

‎[[page 180]]‎


‏ ‏

‏عادلانه اسلام شود، قدر و ارزش پیدا مى کند؛ و متصدى آن صاحب ارجمندى و معنویت بیشتر مى شود. بعضى از مردم چون دنیا چشمشان را پر کرده، خیال مى کنند که ریاست و حکومت فى نفسه براى ائمه (ع) شأن و مقامى است، که اگر براى دیگرى ثابت شد دنیا به هم مى خورد. حال آنکه نخست وزیر شوروى یا انگلیس و رئیس جمهور امریکا حکومت دارند، منتها کافرند. کافرند، اما حکومت و نفوذ سیاسى دارند؛ و این حکومت و نفوذ و اقتدار سیاسى را وسیله کامروایى خود از طریق اجراى قوانین و سیاستهاى ضد انسانى مى کنند.‏

‏ائمه و فقهاى عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتى براى اجراى احکام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صِرف حکومت براى آنان جز رنج و زحمت چیزى ندارد؛ منتها چه بکنند؟ مأمورند انجام وظیفه کنند. موضوع «ولایت فقیه» مأموریت و انجام وظیفه است.‏

‏حضرت درباره اینکه چرا حاکم و فرمانده و عهده دار کار حکومت شده، تصریح مى کند که براى هدفهاى عالى؛ براى اینکه حق را برقرار کند و باطل را از میان ببرد. فرمایش امام این است که خدایا تو مى دانى ما براى به دست آوردن منصب و حکومت قیام نکرده ایم؛ بلکه مقصود ما نجات مظلومین از دست ستمکاران است. آنچه مرا وادار کرد که فرماندهى و حکومت بر مردم را قبول کنم، این بود که «خداى تبارک و تعالى از علما تعهد گرفته و آنان را موظف کرده که بر پرخورى و بهره مندى ظالمانه ستمگران و گرسنگى جانکاه ستمدیدگان سکوت ننمایند.»‏‎[2]‎‏ یا مى فرماید:‏

‏أللهم، إنک تعلم أنه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان، و لا التماس ‏

‎[[page 181]]‎


‏ ‏

‏شی ء من فضول الحطام.‏‎[3]‎

‏خدایا، تو خوب مى دانى که آنچه از ما سرزده و انجام شده، رقابت براى به دست گرفتن قدرت سیاسى، یا جستجوى چیزى از اموال ناچیز دنیا نبوده است.‏

‏و بلافاصله درباره اینکه پس او و یارانش به چه منظور کوشش و تلاش مى کرده اند مى فرماید:‏

‏و لکن لنرد المعالم من دینک، نظهر الإصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک.‏

‏بلکه براى این بود که اصول روشن دینت را بازگردانیم و به تحقق رسانیم؛ و اصلاح را در کشورت پدید آوریم؛ تا در نتیجه آن بندگان ستمدیده ات ایمنى یابند؛ و قوانین (یا قانون جزاى) تعطیل شده و بى اجرا مانده ات به اجرا درآید و برقرار گردد.‏‏ 114‏

‏***‏

‎ ‎

‎[[page 182]]‎

  • ( 1). نهج البلاغه؛ ص 111، خطبه 33.
  • ( 1). نهج البلاغه؛ خطبه 3،( شقشقیه).
  • ( 1). نهج البلاغه؛ ص 406- 407، خطبه 131.

انتهای پیام /*