بخش اول: مبانی اندیشه

‏‏فاصله شیعیان با حضرت على (ع)‏

امامت و تشیع

کد : 73534 | تاریخ : 12/11/1394

‏فاصله شیعیان با حضرت على (ع)‏

‏من گاهى فکر مى کنم که ما با چه شباهتى مى توانیم دعوى کنیم که ‏

‏شیعه آن بزرگوار هستیم. اگر متفکرین، نویسنده ها، کسانى که اطلاعات زیاد دارند، ابعاد معنوى و مادى و جهات دیگرش را ملاحظه کنند، بررسى کنند ابعادى که آن بزرگوار داشته است از اوایل سنین تا وقتى که به شهادت رسید و بررسى کنند که ما چطور مى توانیم ادعا کنیم که ما شیعه این بزرگوار هستیم، باید همه و همه کسانى که دعوى تشیع مى کنند- الّا معدود قلیلى که در صدر اسلام مثل ائمه هدى بودند- ما اظهار عجز کنیم که نمى توانیم. من نمى توانم که در این مجلس حتى یک بعد از ابعاد این بزرگوار را ذکر کنم، لکن براى اینکه یک راهى باز بشود براى آن اشخاصى که اطلاعاتشان زیاد است، معارفشان زیاد است و جهات معنویاتشان زیاد است، راهى باز باشد که آنها فکر کنند و درست بررسى بکنند، بررسى او را و بررسى حال ماها را.‏

‏در بُعد معارف، کسى که ادعیه حضرت را ملاحظه کرده باشد و نهج البلاغه را بررسى کرده باشد، مى داند که پایه اش روى چه پایه اى هست؛ یعنى، آن که معارف قرآن را فهمیده است این بزرگوار است و کسانى که مورد تعلیم او بودند مثل ائمه هدى .‏

‎[[page 129]]‎


‏ ‏

‏دعوى معارف خیلى آسان است که شعرى انسان بگوید، نثرى بگوید و ادعا کند که ما داراى چه معارفى هستیم، این آسان است، دعوى هم خیلى کرده اند. اما واقعیت مطلب چطورى است؟ آنى که به حسب واقع هست و ما بخواهیم وجداناً آن را بیابیم، وقتى درست در حال خودمان دقت بکنیم نمى توانیم پیدا کنیم یک شباهتى ما بین خودمان و او. آن عشقى که مولا به خداى تبارک و تعالى داشته است که در دعاى کمیل عرض مى کند که «من فرضاً جهنم را بتوانم تحمل کنم ولى چطور فراق تو را تحمل کنم»، این را مى شود یک کسى شعر بگوید؛ یکى کسى نثر بگوید، یکى خطابه بخواند و بگوید چه. اما واقعیت این طور است؟ ماها این طور هستیم؟ امثال ماها این بودند که اصلش پیششان فراق از حق تعالى مطرح بوده است؟ فراق به قدرى که به آتش جهنم، آتش جهنم غیر از این آتشهاست؛ آتش جهنم قلب را هم مى سوزاند؛ یعنى، قلب معنوى را مى سوزاند، علاوه بر اینکه جسم را مى سوزاند در قلب انسان هم هست، وارد مى شود، قلب معنوى انسان را هم مى سوزاند و ایشان مى گویند «من فرضاً او را تحمل کنم اما فراق تو را چه کنم». این را هر کس پیش وجدان خودش حساب بکند که واقعاً از فراق حق تعالى تا حالا یک لحظه شده است که تأثر پیدا کند که من فراق دارم از حق تعالى؟ اینها، ادعاهایش خیلى آسان است، خیلى از دراویش ادعا کردند، خیلى از کسانى که اهل معرفت اند ادعا کردند، اما واقعیت را انسان وقتى حساب بکند، مسئله این نیست.‏

‏یکى از چیزهاى عادى آنها در نهج البلاغه هست، در روایات دیگر هم از سایر ائمه هست، این یک مقام عادى است نه یک مقام بالایى است که حضرت امیر مى فرماید، دیگران هم همین طور که ‏

‎[[page 130]]‎


‏ ‏

‏عبادت سه جور است: یکى عبادت کسانى است که مثل عبیدمى ترسند و عبادت مى کنند. یکى عبادت کسانى است که براى طمع و براى بهشت و این طور چیزها عبادت مى کنند. این دو تا عبادت یکى اش مال اجَرا هست یکى هم مال عبید، اما عبادت سوم که هست که عبادتش را مى کنیم، براى محبتى است که به خدا داریم. شما حساب کنید که اگر براى ما وعده قطعى برسد که جهنمى نیستید شما و همه بهشتى هستید، همه در بهشت جاویدانند و جهنم هم درهایش براى شما بسته است، آن وقت عبادت خدا را هم مى کردید باز؟ یا بگویند براى محبت من عبادت کنید، شما در خودتان مى دیدید این را که محبت خدا شما را وادار کند به عبادت؛ نه خوف، نه رجا، نه جهات نفسانى.‏

‏عرض کردم که این ادعاها را مى شود کرد که من بگویم من هم محبت دارم، امّا ما محبتى نداریم به خدا، هر چى هست حب نفس است، هر چى هست مال خودمان است. تا حالا یک قدم از نفس، از مدارج نفسانى ما بیرون نرفتیم؛ یعنى، آن قدم اولى هم که اهل سیر مى گویند که یقظه ‏‎[1]‎‏ است، ما باز بیدار نشده ایم، خِدر‏‎[2]‎‏ طبیعت در ما الآن هم هست و تا آخر هم شاید باشد، مگر خدا یک عنایتى بفرماید.‏‏ 69‏

‏***‏

‎ ‎

‎[[page 131]]‎

  • ( 1). بیدارى.
  • ( 2). پرده، چادر.

انتهای پیام /*