فصل هفتم در قرائت است[در اشارۀ اجمالیه به بعض اسرار سورۀ حمد]
بدانکه اهل معرفت بسم الله هر سوره را متعلق به خود آن سوره دانند. و از این جهت در نظری بسم الله هر سوره را معنایی غیر از سورۀ دیگر است؛ بلکه بسم الله هر قائلی در هر قول و فعلی با بسم الله دیگرش فرق دارد. و بیان این مطلب به وجه اجمال آن است که به تحقیق پیوسته که تمام دار تحقق، از غایة القصوای عقول مهیمۀ قادسه تا منتهی النهایۀ صف نعال عالم هیولی و طبیعت، ظهور حضرت اسم الله اعظم است و مظهر تجلی مشیت مطلقه است که امّ اسمای فعلیه است؛ چنانچه گفته اند: ظَهَرَ الْوُجُودُ بِسْمِ الله الرَّحْمٰنِ الرَّحیم.2 پس، اگر کثرت مظاهر و تعینات را ملاحظه کنیم، هر اسمی عبارت از ظهور آن فعل یا قولی است که در تِلوِ آن واقع شود. و سالک الی الله اول قدم سیرش آن است که به قلب خود بفهماند که باسم الله همه تعیناتْ ظاهر است؛ بلکه همه، خود اسم الله هستند و در این مشاهده
[[page 85]]اسمای مختلف شوند و سعه و ضیق و احاطه ولا احاطۀ هر اسمی تابع مظهر است و تبع مرآتی است که در آن ظهور کرده. و اسم الله گرچه به حسب اصل تحقق مقدم بر مظاهراست و مقوِّم و قیوم آنهاست، ولی به حسب تعین متأخر از آنهاست؛ چنانچه در محل خود مقرر است. و چون سالک اسقاط اضافات و رفض تعینات نمود و به سرّ توحید فعلی رسید، تمام سور و اقوال و افعال را یک بِسْمِ الله است و معنی همه یکی است.
و به حسب اعتبار اول، در سور قرآنیه اسمی جامعتر و محیطتر از بسم الله در سورۀ مبارکۀ حمد نیست؛ چنانچه از حدیث مشهور منسوب به مولی الموالی نیز ظاهر شود؛ زیرا که متعلق آن محیطتر از سایر متعلقات است؛ چنانچه اهل معارف گویند الحمد اشاره به عوالم غیبیۀ عقلیه است، که صرف حمد و محامد الله هستند، و لسان حمد آنها لسان ذات است؛ و رب العالمین اشاره به ظهور اسم الله در مرآت طبیعت است به مناسبت مقام ربوبیت، که ارجاع از نقص به کمال و از مُلک به ملکوت است و آن مختص به جوهر عالم مُلک است؛ و رحمانیت و رحیمیت از صفات خاصۀ ربوبیت است؛ و مالک یوم الدین اشاره به رجوع مطلق و قیامت کبراست.
و چون صبح ازل طالع شد و نور جلوۀ احدی بر قلب عارف در طلوع آفتاب یوم القیمه تجلی کرد، سالک را حضور مطلق دست دهد؛ پس به مخاطبۀ حضوریه در محفل انس و مقام قدس به ایاک نعبد و ایاک نستعین گویا شود؛ و چون به خود آید از جذبۀ احدی و صحو بعد المحو حاصل آید، مقام هدایت خود و مصاحبین خود را در این سیر الی الله طلب کند.
پس، سورۀ حمد جمیع سلسلۀ وجود است عیناً و علماً و تحققاً و سلوکاً و محواً و صحواً و ارشاداً و هدایتاً؛ و اسم مظهر آن، اسم الله اعظم و مشیت مطلقه است: فهو مفتاح الکتاب و مختامه و فاتحتهُ و ختامُه؛ چنانچه اسم الله ظهور و بطون و مفتاح و مختم است: اَلله نُورُ السَّمٰوٰاتِ وَ الارض. پس، تفسیر این سوره به حسب ذوق اهل معرفت چنین است: به ظهور اسم الله ، که
[[page 86]]مقام مشیّت مطلقه و اسم اعظم الهی است و دارای مقام مشیت رحمانیه، که بسط وجود مطلق است، و مشیت رحیمیه، که بسط کمال وجود است، عالمِ حمد مطلق و اصل محامد ـ که از حضرت تعین اول غیبی تا نهایت افق عالم مثال و برزخ اول است ـ لله ، یعنی برای مقام اسم جامع که الله است، ثابت است. و از برای اوست مقام ربوبیت و تربیت عالمین، که مقام سوائیت و ظهور طبیعت است.
و این مقام ربوبیتْ ظاهر است به رحمانیت و رحیمیت ربوبیه، که در مواد مستعده بسط فیض کند به رحمانیت؛ و در مهد هیولی به ظهور رحیمیت تربیت آنها کند و به مقام خاصّ خود رساند. و آن مٰالِکِ یَوْمِ الدّین است که به قبضۀ مالکیّتْ جمیع ذرّات وجود را قبض کند و ارجاع به مقام غیب نماید: کَمٰا بَدَئَکُمْ تَعُودوُن. و این تمام دایرۀ وجود است که در بِسْمِ الله الرَّحْمٰنِ الرَّحیم به طریق اجمال مذکور است، و در حمد به طریق تفصیل؛ و تا مٰالِکِ یَوْمِ الدّین خالص برای حق است، چنانچه در حدیث است.156
و چون بندۀ سالک الی الله به مِرقاتِ اِقْرَأْ وَ ارْقَ و عارج به معراجِ اَلصَّلٰوةُ مِعْرٰاجُ الْمُؤْمِن5 مشاهدۀ رجوع جمیع موجودات و فنای دار تحقق در حق کند و حق برای او جلوه به وحدانیت نماید، به زبان فطرت توحید گوید: اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعین. و چون نور فطرت انسان کامل، محیط به جمیع انوار جزئیّه است و عبادت و توجه آن، توجهِ دار تحقّق است، به صیغۀ جمع ادا کند ـ سَبَّحْنٰا فَسَبَّحَتِ الْمَلاٰئِکَةُ وَ قَدَّسْنٰا فَقَدَّسَتِ المَلاٰئِکَةُ وَ لَوْلاٰنٰا مٰا سَبَّحَتِ الْمَلاٰئِکَة ... الخ.
[[page 87]] پس چون سالکْ خود و انیّت و انانیّت خود را یکسره تقدیم ذات مقدس کرد و هر چه جز حق را محو و محق کرد، عنایت ازلی از مقام غیب احدی به فیض اقدس شامل او گردد و او را به خود آرد و صحو بعدالمحو برای او دست دهد و ارجاع به مملکت خویش شود به وجود حقانی. و چون در کثرت واقع شود، از فراق و نفاق بیمناک شود و هدایت خود را، که هدایت مطلقه است (چه که سایر موجودات از اوراق و اغصان شجرۀ مبارکۀ انسان کامل است) به صراط مستقیم انسانیت ـ که سیر الی الاسم الجامع و رجوع به حضرت اسم الله اعظم است ـ که از حد افراط و تفریط که «مغضوبٌ علیهم» و «ضالّین» است خارج است، طلب کند. و یا آنکه هدایت به مقام برزخیّت را، که مقام عدم غلبۀ وحدت بر کثرت و کثرت بر وحدت است و حد وسط بین احتجاب از وحدت به حجاب کثرت است، که مرتبۀ «مغضوب علیهم» است، و احتجاب از کثرت به وحدت است، که مقام «ضالّین» و متحیّرین در جلال کبریاست، طلب کند.
وصل: رُوِیَ فیِ التَّوحیدِ عَنِ الرّضٰا عَلَیْهِ السَّلاٰمُ، حینَ سُئِلَ عَنْ تَفْسیرِ الْبسْملَةِ، قٰالَ: مَعْنیٰ قَوْلِ الْقٰائِلِ «بِسْمِ الله » اَیْ اَسِمُ عَلیٰ نَفْسی سِمَةً مِنْ سِمٰاتِ الله وَ هِیَ الْعِبٰادَة. قٰالَ الرّاوی فَقُلْتُ لَهُ: مَا السِّمَةُ؟ قٰالَ: اَلْعَلاٰمَة.
و از این حدیث شریف ظاهر شود که سالک باید متحقّق به مقام اسم الله شود در عبادت. و تحقّق به این مقامْ حقیقت عبودیّت، که فناء در حضرت ربوبیّت است، می باشد. و تا در حجاب انیّت و انانیّت است در لباس عبودیّت نیست، بلکه خودخواه و خودپرست است و معبود او هواهای نفسانیّۀ او است: اَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلٰهَهُ هَوٰاه و نظر او نظر ابلیس لعین است که در
[[page 88]]حجاب انانیّتْ خود و آدم علیه السلام را دید و خود را بر او تفضیل داد، خَلَقْتَنی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین گفت و از ساحت قدس مقرّبین درگاه مطرود شد. پس گویندۀ بِسْمِ الله اگر نفس خود را به «سمة الله » و «علامة الله » متصف کرد و خود به مقام اسمیت رسید و نظرش نظر آدم علیه السلام شد که عالم تحقّق را ـ که خود نیز خلاصۀ آن بود ـ اسم الله دید: وَ عَلَّمَ آدَمَ الاْسْمٰاءَ کُلَّهٰا؛ در این حال، تسمیۀ او تسمیۀ حقیقیّه است و متحقّق به مقام عبادت است؛ که القاء خودی و خودپرستی و تعلق به عزّ قدس و انقطاع الی الله است؛ چنانچه در ذیل حدیث «رزام» از حضرت امام جعفر صادق است که می فرماید: یَقْطَعُ عَلاٰئِقَ الاِهتِمٰامِ بِغَیْرِ مَنْ لَهُ قَصَدَ وَ اِلَیْهِ وَفَدَ وَ مِنْهُ اسْتَرْفَد... الخ. 15
و چون سالک را مقام اسمیّت دست داد، خود را مستغرق در الوهیت بیند: اَلْعُبُودیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبوُبِیَّة؛ پس خود را اسم الله و علامة الله و فانی فی الله بیند و سایر موجودات را نیز چنین بیند. و اگر ولیّ کامل باشد، متحقّق به اسم مطلق شود و برای او تحقّق به عبودیّت مطلقه دست دهد و «عبدالله » حقیقی شود.
و تواند بود که تعبیر به عبد در آیۀ شریفۀ سُبْحٰانَ الَّذی اَسْریٰ بِعَبْدِه برای آن باشد که عروج به معراج قرب و افق قدس و محفل انس به قدم عبودیّت و فقر است و رفض غبار انّیّت و خودی و استقلال است. و شهادت به رسالت، در تشهّد، بعد از شهادت به عبودیّت است چه که عبودیّت مِرقاتِ رسالت است؛ و در نماز، که معراج مؤمنین و مظهر معراج نبوت است، شروع شود، پس از رفع حجب به بسم الله ، که حقیقت عبودیّت است: فَسُبْحٰانَ الَّذی اَسْریٰ بِنَبِیِّهِ بِمِرْقٰاةِ الْعُبُودیَّةِ الْمُطْلَقَة. و او را به قدم عبودیّت به
[[page 89]]افق احدیّت جذب فرمود و از کشور مُلک و ملکوت و مملکت جبروت و لاهوت رهانید؛ و سایر بندگان را که مستظل به ظل آن نور پاکند به سمه ای از سمات الله و مرقات تحقق به اسم الله ، که باطن آن عبودیّت است، به معراج قرب رساند.
و چون سالکْ دایرۀ وجود را اسم الله دید، به قدر قدم سلوک تواند وارد در فاتحۀ کتاب الله و مفتاح کنزالله گردد؛ پس همۀ اثنیه و محامد را به حق ـ به مقام اسم جامع ـ ارجاع کند و برای موجودی از موجودات فضایل و فواضلی نبیند؛ چه که اثبات فضیلت و کمال برای موجودی جز حق منافات با رؤیت اسمیت دارد. و اگر بسم الله را بحقیقت گفته، الحمدلله را نیز تواند بحقیقت گفت. و اگر در حجاب خلق، چون ابلیس، از مقام اسم محجوب شد، محامد را نیز به حق نتواند رجوع دهد. و تا در پردۀ انانیّت است، از عبودیّت و اسمیت محجوب است؛ و تا از این مقام محروم است به مقام حامدیت نرسد. و اگر با قدم عبودیّت و حقیقت اسمیت به مقام حامدیت رسید، صفت حامدیت را نیز برای حق ثابت داند و حق را حامد و محمود شمارد و ببیند؛ پس تا خود را حامد و حق را محمود دید، حامد حق نیست، بلکه حامد حق و خلق، بلکه حامد خود فقط می باشد و از حق و حمد او محجوب است. و چون به مقام حامدیت رسید، اَنْتَ کَمٰا اَثْنَیْتَ عَلیٰ نَفْسِک 85 گوید، و از حجاب حامدیت، که مقرون به دعوی و ملازم با اثبات محمودیت است، خارج شود؛ پس مقالۀ عبد سالک در این مقام چنین شود: بِاسْمِهِ الْحَمِدُ لَهُ مِنْهُ الْحَمْدُ وَ لَهُ الْحَمْد. و این نتیجۀ قرب نوافل است که در حدیث شریف اشاره ای به آن فرموده آنجا که فرماید: فَاِذٰا اَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ لِسٰانَه ... الخ.
ربِّ الْعالَمین: اگر عالمین صور اسما که اعیان ثابته است باشد، ربوبیت ذاتیه خواهد بود و راجع به مقام الوهیت ذاتیه، که اسم الله اعظم است، می باشد؛ زیرا که اعیان ثابته به تجلی ذاتی در مقام واحدیّت به تبع
[[page 90]]اسم جامع که به تجلی فیض اقدس متعین است تحقق علمی پیدا کردند. و معنی ربوبیت در آن مقام مقدس، تجلی به مقام الوهیت است که بدان تجلی جمیع اسما متعین شوند و عین ثابت انسان کامل اولا، و دیگر اعیان در ظل آن، متعین شوند. و رحمانیت و رحیمیت اظهارهمان اعیان است از غیب هویت تا افق شهادت مطلقه؛ و ایداع فطرت عشق ومحبت کمال مطلق است در خمیرۀ آنها، که بدان فطرت عشقیۀ سائقه و جذبۀ قهریۀ مالکیه، که ناصیۀ آنها را گرفته، به مقام جزای مطلق، که استغراق در بحر کمال واحدیّت است، نایل شوند: اَلاٰ اِلیَ الله تَصیرُ الْأمورُ.
پس با این طریقه غایت آمال و نهایت حرکات و منتهای اشتیاقات و مرجع موجودات و معشوق کائنات و محبوب عشاق و مطلوب مجذوبین، ذات مقدس است؛ گرچه خود آنها محجوبند از این مطلوب و خود را عابد و عاشق و طالب و مجذوب امور دیگری دانند. و این حجاب بزرگ فطرت است که باید سالک الی الله به قدم معرفت آن را خرق کند؛ و تا بدین مقام نرسد، حق ندارد که ایاک نعبد گوید، یعنی لاٰ نَطْلُبُ اِلاّ اِیّاک، و جویندۀ غیر تو نیستیم و خواهندۀ جز تو نخواهیم بود و ثنای غیر تو نکنیم و استعانت در همۀ امور بجز از تو نجوییم. همه ما سلسلۀ موجودات و ذرات کائنات، از ادنی مرتبۀ سفل ماده تا اعلی مرتبۀ غیب اعیان ثابته، حق طلب و حق جو هستیم و هرکس در هر مطلوبی طلب تو کند و با هر محبوبی عشق تو ورزد: فِطْرَتَ الله الَّتی فَطَرَالنّاسَ عَلَیْهٰا؛ یُسَبِّحُ لَهُ مٰا فِی السَّمٰوٰاتِ وَ الْأرْض.83
و چون سالک را این مشاهده دست دهد و خود را به شَراشرِ اجزاء وجودیۀ خود، از قوای ملکیّه تا سرایر غیبیّه، و جمیع سلسلۀ وجود را عاشق و طالب حق بیند و اظهار این تعشّق و محبت را نماید، از حق استعانت وصول طلبد و هدایت به صراط مستقیم را ـ که صراط ربّ الانسان است (اِنَّ رَبّی عَلیٰ
[[page 91]]صِرٰاطٍ مُسْتَقیم) و آن صراط «منعم علیهم» از انبیای کمل و صدّیقین است که عبارت از رجوع عین ثابت به مقام الله و فنای در آن است نه فنای در اسمای دیگر که در حد قصور یا تقصیر است طلب کند. چنانچه منسوب به رسول اکرم است که فرموده: کٰانَ اَخی مُوسیٰ عَیْنُهُ الْیُمْنیٰ عَمْیٰاءَ وَ اَخی عیسیٰ عَیْنُهُ الْیُسْریٰ عَمْیٰاءَ وَ اَنَا ذُوالْعَیْنَیْن. جناب موسی راکثرت غلبه بر وحدت داشت، و جناب عیسی را وحدت غالب بر کثرت بود؛ و رسول ختمی را مقام برزخیت کبری، که حد وسط و صراط مستقیم است، بود.
تا اینجا تفسیر سوره بنابر آن بود که عالمین حضرات اعیان باشد. و اگر عالمین حضرات اسمای ذاتیه یا اسمای صفتیه یا اسمای فعلیه یا عوالم مجرده یا عوالم مادیه یا هر دو یا جمیع باشد، تفسیر سوره فرق می کند.
چنانچه اگر «اسم الله » در آیۀ شریفۀ بسم الله ... غیر از مقام مشیت مقام دیگر باشد از اسمای ذاتیه و غیر آن یا اعیان ثابته یا اعیان موجوده یا عوالم غیبیه و شهادتیه یا انسان کامل، نیز تفسیر جمیع سوره فرق می کند. و همین طور اگر «الله » الوهیت ذاتیه یا ظهوریه باشد و «رحمن» و «رحیم» در بسمله صفت برای «اسم» باشد یا برای «الله »، تفسیر سورۀ شریفه فرق می کند. چنانچه اگر «باء» در بسمله برای استعانت یا ملابست، یا متعلق به ظَهَرَ باشد، یا متعلق به خود سوره، یا به هر یک از اجزاء آن باشد، فرقها حاصل شود. چنانچه نیز، به حسب مقامات قراء، از وقوع در حجاب کثرت یا غلبۀ وحدت یا صحو بعدالمحو و یا مقامات دیگر که سابقاً ذکر شد، تفسیر سوره را باید فرق گذاشت. و احاطۀ به جمیع آنها و به تفسیر حقیقی قرآن، که کلام جامع الهی است، از طوق امثال نویسنده خارج است (اِنَّمٰا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه) و آنچه ذکر شد علی سبیل الاحتمال بود. والله الهادی.
[[page 92]]