فصل یازدهم در سرّ سجود است
و آن نزد اهل سرّ، سرّ تمام صلوة و تمام سرِّ صلوة است و آخرین منزل قرب و منتهی النهایۀ وصول است؛ بلکه آن را از مقامات و منازل نباید شمرد. و از برای اصحاب آن، حال و وقتی است که جمیع اشارات از آن منقطع است
[[page 99]]و همۀ اَلْسُن از آن گنگ است و تمام بیانات از مقام آن کوتاه است و هرکس اشاره ای به آن کند از آن بی خبر است و «آن را که خبر شد خبری باز نیامد». و آنچه در این مقام ذکر شده یا می شود از ارباب احتجاب، بلکه خود از اسباب حجاب است.
قال العارفُ المحقّقُ الانصاری: وَ اَمّا لتَّوحیدُ الثّالثُ فَهوَ تَوحیدٌ اِخْتَصَّهُ الله لِنفسِه واسْتَحقَّه بِقَدْرِه. وَ اَلاٰحَ مِنْهُ لاٰئِحاً اِلیٰ اَسرٰارِ طٰائِفَةٍ مِن صَفْوَتِهِ، وَ اَخْرَ سَهُمْ مِن نَعْتِهِ وَ اَعْجَزَهُمْ عَنْ بَثِّهِ؛ والّذی یُشٰارُ بِهِ اِلیهِ عَلیٰ اَلْسُنِ المُشیرینَ اِنّه اِسقاطُ الحَدَثِ وَ اِثباتُ الْقِدَمِ علیٰ اَنَّ هذا الرّمزَ فی ذلک التّوحیدِ علّةٌ لا یَصِحُّ ذلکَ التّوحیدُ الاّ بِاِسْقٰاطِهِ. الی ان قال: فانَّ ذلک التّوحیدَ یَزیدُهُ العِبٰارَةُ خِفاءً و الصّفةُ نُفُوراً و الْبَسْطُ صُعُوبةً. الی ان قال:
مٰا وَحَّدَ الْوٰاحِدَ مِنْ وٰاحِدٍ اِذْکُلُّ مَنْ وَحَّدَهُ جٰاحدٌ
تَوْحیدُ مَنْ یَنْطِقُ عَنْ نَعْتِهِ عٰارِیَةٌ اَبْطَلَها الْوٰاحِدُ
تَوْحیدُهُ اِیّٰاهُ تَوْحیدُهُ وَ نَعْتُ مَنْ یَنْعَتُهُ لاٰحِدٌ
پس سرّ سجود را، که اشاره به آخرین مراتب توحید است و منتهی شود در مرتبۀ تحقق به مقام لامقامی، که اشارۀ به آن در مسلک اهل معرفت کلمۀ
[[page 100]]شریفۀ «اَوْاَدْنیٰ» است، کشف نتوان کرد. و آنچه ما در این مقام اشاره ای به آن می کنیم، از وراء هفتاد هزار حجاب از نور و هفتاد هزار حجاب از ظلمت است که به قلب ما بازماندگان از طریق اهل حق و حقیقت یکی از آنها کشف نشده. و با این حال سستی و افسردگی و فتور و مردگی که اکنون در آن واقعیم، امید خیری هم نیست؛ مگر حق تعالی از خزائن کریمانۀ خود بذل رحمتی فرماید و بسط عنایتی نماید و نفخۀ حیاتی به قلوب مردۀ ما دمد و بارقۀ ملکوتیه ای به دل افسردۀ ما بخشد، تا در بقیۀ عمر جبران ایام گذشته کنیم و از بعض اسرار نماز اهل نیاز برخوردار شویم.
بالجمله، سجده نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، چشم فروبستن از غیر و رخت بربستن از جمیع کثرات ـ حتی کثرت اسما و صفات ـ و فنای در حضرت ذات است. و در این مقام نه از سمات عبودیّت خبری است و نه از سلطان ربوبیت در قلوب اولیا اثری؛ و حق تعالی خود در وجود عبد قائم به امر است: فَهُوَ سَمْعُهُ وَ بَصَرُهُ بَلْ لاٰسَمْعَ وَلاٰ بَصَرَ وَلاٰ سَمٰاعَ وَلاٰ بَصیرَةَ؛ و اِلیٰ ذٰلِکَ الْمَقٰامِ تَنْقَطِعُ الإشٰارَة.
و از برای آن، به حسب احوال علمای بالله مقامات و مراتبی است که به طریق کلّی و اجمال:
یکی، مقام ادراک این مقام است علماً و فکراً، به طریق تفکر و قدم برهان و علم. و این مرتبۀ اصحاب حجاب اعظم است که علما و حکما هستند.
دوم، مقام ایمان، و کمال آن اطمینان است. و این مقام مؤمنین و ارباب یقین است.
سوم، مقام اهل شهود و اصحاب قلوب است که به نور مشاهده، فنای مطلق را مشاهده کنند و حضرت توحید تام در قلب آنها تجلی کند.
چهارم، مقام اصحاب تحقق و کمل اولیا است که متحقق به مقام
[[page 101]]وحدت صرف شوند و کثرت «قابَ قوْسَین» از میان برخیزد و به هویت ذاتیه با جمیع شئونات آن، مستهلک در عین جمع و متلاشی در نور قدم و مضمحل در احدیّت و فانی در غیب هویت شوند. پس، محو مطلق دست دهد و صعق کلی حاصل آید و فنای تام رخ دهد و غشوۀ تمام عارض شود و غبار عبودیّت از میان برخیزد.
و شخص سالک اگر وعاء قلبش تنگ باشد و مقام قابلیتش، که به حسب تجلی به فیض اقدس در حضرت علمیه عطا شده، ناقص باشد، در همان غشوه و محو کلی ازلاً و ابداً باقی ماند و به حال صحو برنگردد؛ و شاید اِنَّ اَوْلِیٰائی تَحْتَ قِبٰابی لاٰ یَعْرِفُهُمْ غَیْری182 اشاره به این طایفۀ از اهل الله باشد. ولی اگر قلبش وسیع باشد و مورد تجلی فیض اقدس شده باشد، در این حالت محو باقی نماند و از این غشوه به تجلّیات لطفیه افاقه حاصل کند و حالت تمکین و طمأنینه برای او دست دهد و به حالت صحو بعد المحو برگردد؛ و در این مقام، حق را به جمیع شئون ظاهره و باطنه و لطفیه و قهریه مشاهده کند؛ و در عین وقوع در بحر غیرمتناهی وحدت، از تجلی به کسوۀ کثرت فانی نباشد؛ و در عین وقوع در حضرت کثرت، به هیچ وجه حجاب بین او و حضرت احدیّت نباشد: نه خلق حجاب حق است برای او، مثل ما محجوبین و محرومین، و نه حق حجاب خلق است، مثل واصلین به فنای ربوبیت و فانین در حضرت احدیّت.
و در این مقام اسنی، سلوک سالک را به هیچ وجه اثری نباشد و قدم عبودیّت بکلی منقطع است. و از این جهت «عارف معنوی» اشاره ای به این دو مقام فرموده آنجا که گوید:
از عبادت می توان الله شد نی توان موسیٰ کلیم الله شد
در مصرع اول، اشاره به مقام اهل سلوک و اصحاب وصول فرموده، که قدم عبودیّت را در آن مدخلیت است. و در مصرع دوم، اشاره به حالت صحو بعدالمحو نموده که از افق عبودیّت بکلی خارج است. و در لسان بعض اهل
[[page 102]]معرفت اشارۀ به این تجلّی فیض اقدس است که می گوید: همه از آخر می ترسند و من از اول می ترسم. و در احادیث شریفه اشارت به این مقام بسیار است. و این از اسرار بزرگ «قدر» است که اصحاب آن را از کشف آن لب فرو بسته اند و اجازۀ اظهار نداده اند.
بالجمله، اصحاب صحو بعدالمحو را حجابی از غیب و شهادت نباشد و وجود خود آنها وجود حقانی باشد و عالم را به وجود حقانی مشاهده کنند وَ مٰا رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَأَیْتُ الله قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَه63 فرمایند. تجلّیات ذاتیه و اسماییه و افعالیّه، هیچیک، آنها را از دیگری محجوب نکند، بلکه در تجلّیات افعالیه تجلّیات ذاتیه و صفاتیه را نیز مشاهده کنند؛ چنانچه در تجلّیات ذاتیه تجلّیات افعالیه و صفاتیه، و در صفاتیه آن دو دیگر را شهود کنند. و اشاره به بعض آنچه ذکر کردیم فرموده در حدیث صلوة معراج آنجا که فرماید پس از تمامیت رکوع و بیان اسرار آن:
فَقٰال: اِرْفَعْ رَأْسَکَ. فَرَفَعْتُ رَأْسی؛ فَنَظَرْتُ اِلیٰ شَیْ ءٍ ذَهَبَ مِنْهُ عَقْلی؛ فَاسْتَقْبَلْتُ الْأرْضَ بِوَجْهی و یَدی فَأُلْهِمْتُ اَنْ قُلْتُ: «سُبْحٰانَ رَبِّیَ الاَْعْلیٰ وَ بِحَمْدِهِ» لِعُلُوِّ مٰا رَأَیْتُ. فَقُلْتُهٰا سَبْعاً، فَرَجَعَتْ اِلَیّ نَفْسی. کُلَّمٰا قُلْتُ وٰاحِدَةً مِنْهٰا، تَجَلّی عَنِّی الْغَشْیُ. فَقَعَدْتُ فَصٰارَ السُّجُودُ فیهِ «سُبْحٰانَ رَبِّیَ الاَْعْلیٰ وَ بِحَمْدِهِ». وَ صٰارَتِ الْقَعْدَةُ بَیْنَ السَّجْدَتَیْنِ اسْتِرٰاحَةً مِنَ الْغَشْیِ وَ عُلُوِّ مٰا رَأَیْتُ. فَاَلْهَمَنی ربّی، عَزَّوَ جَلَّ، وَ طٰالَبَتْنی نَفْسی اَنْ اَرْفَعَ رَأْسی؛ فَرَفَعْتُ فَنَظَرْتُ اِلیٰ ذٰلِکَ الْعُلُوِّ فَغُشِیَ عَلَیَّ، فَخَرَرْتُ لِوَجْهی وَاسْتَقْبَلْتُ الاَْرْضَ بِوَجْهی وَ یَدی وَ قُلْتُ: «سُبْحٰانَ رَبِّیَ الاَْعْلیٰ وَ بِحَمْدِهِ». فَقُلْتُهٰا سَبْعاً؛ ثُمَّ رَفَعْتُ رَأْسی فَقَعَدْتُ قَبْلَ الْقِیٰامِ لِأثْنِیَ النَّظَرَ فِی الْعُلُوِّ. فَمِنْ اَجْلِ ذٰلِکَ صٰارَتْ سَجْدَتَیْنِ وَ رَکْعَةً. وَ مِنْ اَجْلِ ذٰلِکَ صٰارَالْقُعُودُ قَبْلَ الْقِیٰامِ قَعْدَةً خَفیفَةً... الخ.
[[page 103]] سبحان الله ؛ چه اسراری در این حدیث شریف مودوع است که زبان قلم را یارای تقریر آن نیست و دست آمال بیان از آن کوتاه است. این نور عظمت که آن سرور در رکوع مشاهده فرمود و از خود بیخود شد، و آن چیزی که آن جناب پس از منزل رکوع مشاهده فرمود ـ که حتی از آن به عظمت هم تعبیر نفرموده ـ آیا از اسمای ذاتیه بوده، یا تجلی بی پردۀ اسما بوده؟ و آیا تکرار نظر در علو برای تمکین بوده یا سرّ دیگری داشته؟ و آیا الهام حق تعالی در حال غشوه و صعق آن سرور با چه اسمی بوده که نتیجۀ آن، تسبیح و توصیف به علو که اولین اسمای ذاتیه است که حق برای خود اتخاذ فرموده، و تحمید، که از لوازم تجلی به کثرت است، بوده؟ والله العالم.
وصل: عَنْ مِصْبٰاحِ الشَّریعَةِ، قٰالَ الصّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاٰمُ: مٰا خَسِرَ وَالله مَنْ اَتیٰ بِحَقیقَةِ السُّجُودِ وَ لَوْ کٰانَ فی الْعُمْرِ مَرَّةً وٰاحِدَةً. وَ مٰا اَفْلَحَ مَنْ خَلاٰ بِرَبِّهِ فی مِثْلِ ذٰلِکَ الْحٰالِ تَشْبیهاً بِمُخٰادِعٍ نَفْسَه غٰافِلاً لاٰهِیاً عَمّا اَعَدَّهُ الله لِلسّاجِدینَ مِنْ اُنْسِ العٰاجِلِ وَ رٰاحَةِ الاْجِلِ. وَلاٰ بَعُدَ عَنِ الله اَبَداً مَنْ اَحْسَنَ تَقَرُّبَهُ فی السُّجُودِ. وَلاٰ قَرُبَ اِلَیْهِ اَبَداً مَنْ اَسٰاءَ اَدَبَهُ وَ ضَیَّعَ حُرْمَتَهُ بِتَعَلُّقِ قَلْبِه بِسِوٰاهُ فی حٰالِ سُجُودِهِ. فَاسْجُدْ سُجُودَ مُتَوٰاضِعٍ لله تَعٰالیٰ ذَلیلٍ، عَلِمَ اَنَّهُ خُلِقَ مِنْ تُرٰابٍ یَطَأُهُ الْخَلْقُ. وَ اِنَّهُ اتَّخَذَکَ مِنْ نُطْفَةٍ یَسْتَقْذِرُهٰا کُلُّ اَحَدٍ؛ وَ کُوِّنَ وَلَمْ یَکُنْ. وَ قَدْ جَعَلَ الله مَعْنَی السُّجُودِ سَبَبَ التَّقَرُبِ اِلَیْهِ بِالْقَلْبِ وَالسِّرِّ وَالرُّوحِ فَمَنْ قَرُبَ مِنْهُ بَعُدَ مِنْ غَیْرِهِ؛ اَلاٰ تَریٰ فی الظّٰاهِرِ اَنَّهُ لاٰ یَسْتَوی حٰالُ السُّجُودِ اِلاّ بِالتَّواری عَنْ جَمیعِ الاَْشْیٰاءِ وَالْأحْتِجٰابِ عَنْ کُلِّ مٰاتَرٰاهُ
[[page 104]]الْعُیُونُ؟ کَذٰلِکَ اَمْرُالْبٰاطِنِ. فَمَنْ کٰانَ قَلْبُهُ مُتَعَلِّقاً فی صَلٰوتِهِ بِشَیْ ءٍ دُونَ الله تَعٰالیٰ، فَهُوَ قَریبٌ مِنْ ذٰلِکَ الشَّیْ ءِ بَعیدٌ عَنْ حَقیقَةِ مٰا اَرٰادَالله مِنْهُ فی صَلوٰتِهِ. قٰالَ الله عَزَّوَجَلَّ: «مٰا جَعَلَ الله لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ.» وَ قٰالَ رَسُولُ الله (ص): قٰالَ الله تَعٰالیٰ: لاٰ اَطْلِعُ عَلیٰ قَلْبِ عَبْدٍ فَاَعْلَمُ فیهِ حُبَّ الْأخْلاٰصِ لِطٰاعَتی لِوَجْهی وَابْتِغٰاءِ مَرْضٰاتی، اِلاّ لَوَلَّیْتُ تَقْویمَهُ وَ سِیٰاسَتَهُ. وَ مَن اشْتَغَلَ بِغَیْری فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَهْزِئینَ بِنَفْسِهِ؛ وَ مَکْتُوبٌ اِسْمُهُ فی دیوٰانِ الْخٰاسِرین.
در این حدیث شریف تأمل کن و نماز اهل الله را چون نماز ما مپندار. حقیقت خلوت با حق ترک غیر است، حتی نفس که از بزرگترین اغیار و ضخیمترین حجب است. و انسان مادامی که به خود مشغول است از حق غافل است، چه جای آنکه با حق خلوت کند.
و اگر در یک سجده، در جمیع ایام عمر، خلوت حقیقی حاصل شد،
[[page 105]]جبران خسارات بقیۀ عمر می شود و عنایت حق از او دستگیری می کند و از دایرۀ دعوت شیطان خارج می شود. و اگر در حال سجده، که اظهار ترک غیریت و رفض انانیّت است قلب مشغول به غیر باشد، در زمره منافقان و اهل خدعه منسلک گردد.پناه می برم به خدای تعالی از مکرهای نفس و شیطان و از خسران و خذلان و رسوایی در محضر ربوبیت.
و آنچه برای ساجدین کرامت شده حلاوت انس با محبوب است در دنیا، که برای اهلش از دنیا و آنچه در آن است بهتر است؛ و کشف حجابها و بذل الطاف خاصه است در آخرت که قرة العین اولیا است.
اکنون که ما بیچارگان و متحیران وادی ضلالت و سرمستان از جام غفلت و خودپرستی از نماز اهل معرفت و سجود اصحاب قلوب محرومیم، خوب است حالت قصور و تقصیر خود و مذلت و خواری خویش را در نظر داشته باشیم و به حال حرمان خود متأسف و به کیفیت احتجاب خود متلهّف باشیم و به حق تعالی از این خسران و تسلط نفس و شیطان پناه بریم؛ شاید حالت اضطراری دست دهد و آن ذات مقدس مضطرین را اجابت فرماید: اَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذٰا دَعٰاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء پس با حال پریشان و اضطراب و قلب افسرده و پژمان سر به خاک مذلت، که اصل خلقت ما است، نهیم، و یاد از نشئات ذل و مسکنت خود کنیم و با لسان حال از حق تعالی که ولی نعم است، جبران نقائص را طلب کنیم و عرض کنیم: بارالها، مادر حجابهای ظلمانی عالم طبیعت و شرکهای بزرگ هواپرستی وخودخواهی واقعیم، و شیطان در رگ و پوست و خون ما تصرف دارد و سر تا پای ما در تحت سلطنت شیطان است، و ما از دست این دشمن قوی جز به پناه به ذات مقدس تو چاره ای نداریم، تو خود از ما دستگیری کن و قلوب ما را به خود متوجه فرما. خداوندا، توجه ما به غیر تو از روی استهزاء نیست؛ ما چه هستیم و که هستیم که در محضر قدس ملک الملوک علی الاطلاق استکبار و استهزاء کنیم؛ ولی قصور ذاتی و نقص ما قلوب محجوب ما را از تو مصروف داشته؛ و اگر
[[page 106]]عصمت و پناه تو نباشد، ما در شقاوت خود تا ازل باقی هستیم و راه نجاتی نداریم. بارالها، ما چه هستیم؛ داود نبی (ع) عرض کرد که اگر عصمت تو نباشد، عصیان تو را خواهم کرد!
وصل: در حدیث است که: لَمّا نَزَلَ قَوْلُهُ سُبْحٰانَهُ: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الاَْعْلیٰ» قٰالَ رَسُولُ الله صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اِجْعَلُوهٰا فی سُجُودِکُمْ. و در حدیث کافی است که: «اوّلْ اسمی را که حق تعالی برای خود اتخاذ فرمود «العلیّ» و «العظیم» بود.» و شاید این، علوّ ذاتی، که در حضرت اسمای ذاتیّه در مقام احدیّت پیش خُلّص اهل معرفت است، باشد. و تسبیح در این مقام عبارت است از تنزیه حق از کثرات اسماییه. و مقام ربوبیت عبارت است از ربوبیت به فیض اقدس که شیخ کبیر اشارۀ به آن نموده آنجا که فرماید: وَ الْقٰابِلُ مِنْ فَیْضِهِ الاَْقْدَس.
پس، حاصل ذکر سجود در مذاق اولیا، تسبیح از کثرت واحدیّت و توجّه به ربوبیت ذاتیه که حاصل تجلی به فیض اقدس است و پناه به اسم «الاول العلی الاعلی»؛ و تحمید و تسبیح و توصیف تمام به لسان ذات در حضرت احدیّت به کسر آینه و مرآت واقع شود. و طمأنینه در این مقام تمکین این حضرت است؛ چنانچه رفع رأس نیز تمکین و انس تجلّیات دیگر است. و در سجده به ارضْ اشاره به حال تحقیق و مقام تحقق به جمع بین ظاهر و باطن و اول و آخر است ـ لِمَنْ کٰانَ لَهُ قَلْبٌ.14 وَ هُوَ الَّذی فیِ السَّمٰاءِ اِلٰهٌ وَ فِی الاَْرْضِ اِلٰهٌ. 60 هُوَ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْبٰاطِنُ.61 و به سجدۀ بر ترابْ تمام شد دایرۀ کمال انسانی. و تمکین این مقامْ تمام کمال انسان کامل است، و آن
[[page 107]]حقیقت معراج به جمیع اسما و اعیان است؛ و سرّ صلوة حقیقی بر قلوب اصحاب قلب اینجا ظاهر شود؛ و سرّ مٰا مِنْ دٰابَّةٍ اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا، اِنَّ رَبّی عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقیم پدیدار آید. و له الشُّکْرُ فِی الاْوّلِ وَ الاْخِر.
[[page 108]]