بدان که ایمان به معارف الهیّه و اصول عقاید حقّه صورت نگیرد مگر به آنکه اولاً: آن حقایق را به قدم تفکر و ریاضت عقلی و آیات و بیِّنات و براهین عقلیه ادراک کند، و این مرحله به منزله مقدّمۀ ایمان است، و پس از آن که عقل حظّ خود را استفیاء نمود، به آن قناعت نکند؛ زیرا که این قدر از معارف، اثرش خیلی کم است و حصول نورانیّت از آن، کمتر شود. پس از آن، باید سالک الی اللّه اشتغال به ریاضات قلبیّه پیدا کند، و این حقایق را با هر ریاضتی شده به قلب رساند، تا قلب به آنها بگرود.
پس در این جا، مراتب ایمان فرق کند، و شاید معنای حدیث شریف که فرماید: «علم نوری است که خدای تعالی در دل هر کس که خواهد افکند» همین باشد؛ زیرا که علم باللّه تا در حد عقل است، نور است، و پس از ریاضات قلبی، خدای تعالی آن را در قلوب مناسبه افکند، و دل به آن بگرود.
مثلاً، حقیقت توحید، که اصلِ اصول معارف است، و اکثر فروع ایمانیه و معارف الهیه و اوصاف کاملۀ روحیّه و صفات نورانیّۀ قلبیّه از آن منشعب شود، تا در ادراک عقلی است، هیچ یک از این فروع بر آن مترتب نشود، و انسان را به هیچ یک از آن حقایق نرساند.
مثلا، توکّل به خدای تعالی یکی از فروع توحید و ایمان است. ما غالباً یا به
[[page 89]]برهان یا به امور شبیه به برهان ارکان توکّلمان تمام است، ولی حقیقت توکّل در ما حاصل نیست.
ما همه می دانیم که در مملکتِ حق تعالی کسی تصرفی، بی اجازۀ قیّومی و اشارۀ اشراقی آن ذات مقدس نکند، و ارادۀ کسی بر ارادۀ قویمۀ ذات مقدس، قاهر نشود؛ مع ذلک، ما از اهل دنیا و ارباب ثروت و مکنت، طلب حاجات کنیم و از حق تعالی غفلت نمائیم.
توکّل ما بر اوضاع طبیعت و امور طبیعیّه صدها مقابل بالاتر است از توکّل به حق. این نیست مگر آن که حقیقت توحید افعال در قلب ما حاصل نشده و حکیم فلسفی «لا مُؤثِّرَ فِی الوُجُودِ الاّ الله» گوید، و خود از غیر خدا حاجت طلبد، و متعبِّد متنسّک «لاَ حَولَ وَ لاَ قُوَّةَ الاَّ بِالله» و «لاَ الهَ الاَّ الله» وِرد خود کند و چشمش به دست دیگران است. این نیست جز آن که آن، برهانش از حد عقل و ادراک عقلی خارج نشده و به قلب نرسیده، و این، ذکرش از لقلقۀ لسانی تجاوز ننموده و ذائقۀ قلب از آن نچشیده.
ما همه داد از توحید می زنیم و حق تعالی را «مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَ الابصَارِ» می خوانیم؛ و «الخَیرُ کُلُّهُ بِیَدِهِ» و «الشَّرُّ لَیسَ الَیهِ» می سرائیم ولی باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم، و دائماً خیرات را از دست دیگران تمنّا داریم. اینها نیست جز این که اینها، یا حقایق عقلیه ای است که قلب از آن بی خبر است و یا لقلقه های لسانی است که به مرتبۀ ذکر حقیقی نرسیده.
ما همه قرآن شریف را می دانیم [ که] از معدن وحی الهی برای تکمیل بشر و
[[page 90]]تخلیص انسان از مَحبَس ظلمانی طبیعت و دنیا، نازل شده است، و وعد [ و] وعید آن، همه حق صراح و حقیقت ثابته است، و در تمام مندرجات آن شائبۀ خلاف واقع نیست؛ با این وصف، این کتاب بزرگ الهی در دل سخت ما به اندازه یک کتاب قصّه تاثیر ندارد؛ نه دلبستگی به وعده های آن داریم تا دل را از این دنیای دَنی و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشئۀ باقیه ببندیم، و نه خوفی از وعید آن در قلب ما حاصل آید تا از معاصی الهیّه و مخالفت با ولی نعمت احتراز کنیم. این نیست جز آن که حقیقت و حقّیّت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده و ادراک عقلی، بسیار کم اثر است. و با این قیاس، کلیۀ نقصانهائی که در ما است و جمیع سرکشیها و مخالفتهای ما و محروم ماندن از همۀ معارف و سرائر برای همین نکته است. (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل).
[[page 91]]