مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه

فصل اول [‌مقصود از عدالت وجور]

کد : 73903 | تاریخ : 14/06/1395

‏بدان که عدالت عبارت است از: حد وسط بین افراط و تفریط. و آن از‏‎ ‎‏امّهات ‏‏فضایل اخلاقیه است؛ بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و‏‎ ‎‏روحیه و قلبیه و نَفسیه و جسمیه است؛ زیرا که عدل مطلق، مستقیم به همه معنی‏‎ ‎‏است:‏

‏چه در مظهریت اسماء و صفات و تحققِ به آن، که استقامت مطلقه است، و‏‎ ‎‏مختص به انسان کامل است، و رَبِّ آن حضرت اسم اللّه الاعظم است که بر‏‎ ‎‏صراط مستقیم حضرات اسمائی است؛ چنانچه فرماید: ‏‏«‏ما مِن دابَّةٍ الاَّ هُوَ آخِذٌ‎ ‎بِنَاصِیَتِهَا انَّ رَبِّی عَلی صِرَاطٍ مُستَقِیمٍ‏»‏‏.‏‎[1]‎


‎[[page 147]]‎‏ربِّ انسان کامل، که حضرت خاتم رسل ـ صلَّی اللّه علیه و آله و سلم ـ‏‎ ‎‏است، بر صراط مستقیم و حدّ اعتدال تام است. و مربوب او نیز بر صراط مستقیم‏‎ ‎‏و اعتدال تمام است؛ منتهی ربّ ـ تعالی شانه ـ بر سبیل استقلال، و مربوب ـ صلَّی‏‎ ‎‏اللّه علیه و آله ـ بر سبیل استظلال.‏

‏و جور در این مقام، غلبۀ قهر بر لطف یا لطف بر قهر است. و به عبارت‏‎ ‎‏دیگر، مظهریت از اسماء جلال یا مظهریت از اسماء جمال است. و محتمل است‏‎ ‎‏که کُمَّل اولیاء در آیه شریفه ‏‏«‏اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ‏»‏‎[2]‎‏ این مقام را خواهش‏‎ ‎‏کنند.‏

‏و چه در جلوه معارف الهیّه و جَلَوات توحید در قلب اهل معرفت، که‏‎ ‎‏عدالت در آن عبارت است از: عدم احتجاب از حق به خلق، و از خلق به حق. و‏‎ ‎‏به عبارت اُخری، رویت وحدت در کثرت، و کثرت در وحدت. و این مختص به‏‎ ‎‏کُمَّل اهل اللّه است، و تفریط و افراط در این مقام، احتجاب از هر یک از حق و‏‎ ‎‏خلق است به دیگری. و محتمل است منظور اهل اللّه از آیه‏‎[3]‎‏ شریفه، حصول‏‎ ‎‏این مقام باشد.‏

‏و چه در عقاید و حقایق ایمانیّه باشد، که عدالت در آن عبارت است از:‏‎ ‎‏ادراک حقایق وجودیّه علی ما هی علیه از غایة القصوای کمال اسمائی تا منتهی‏‎ ‎‏النهایه رجوع مَظاهر به ظواهر، که حقیقت معاد است.‏

‏و چه در اخلاق نفسانیّه، که اعتدال قوای ثلاثه است؛ یعنی، قوۀ شهویّه و‏‎ ‎‏غضبیّه و شیطانیّه. و چون منظور از حدیث شریف‏‎[4]‎‏ ـ به حسب ظاهر ـ این قسم‏‎ ‎
‎[[page 148]]‎‏اخیر است، و از این جهت، آن را از جنود عقل به شمار آورده، از این جهت، ما‏‎ ‎‏نیز تفصیل در اطراف همین قسم می دهیم.‏

‏بدان که انسان را از اول نَشوِ طبیعی پس از قوۀ عاقله، سه قوه ملازم است:‏

یکی قوه واهمه‏ که آن را «قوۀ شیطنت» گوئیم، و این قوه در بچّه کوچک از‏‎ ‎‏اول امر موجود است و به آن دروغ گوید و خدعه کند و مکر و حیلت نماید.‏

دوم قوه غضبیّه ‏که آن را «نفس سَبُعی» گویند، و آن برای رفع مضارّ و دفع‏‎ ‎‏موانع از استفادات است.‏

سوم قوه شهویّه ‏که آن را «نفس بهیمی» گویند و آن مبدا شهوات و جلب‏‎ ‎‏منافع و مستلذّات در ماکل و مشرب و منکح است.‏

‏و این سه قوه به حسب سنین عمر متفاوت شوند، و هر چه انسان رشد‏‎ ‎‏طبیعی کند، این سه قوه در او کاملتر گردد و ترقیات روزافزون کند. و ممکن است‏‎ ‎‏در انسان هر یک از این سه قوه در حد کمال رسد بطوری که هیچ یک بر دیگری‏‎ ‎‏غلبه نکند، و ممکن است یکی از آنها بر دو دیگر غلبه کند، و ممکن است دو تای‏‎ ‎‏از آنها بر دیگری غالب شود. از این جهت، اصول ممسوخات ملکوتیه به هفت‏‎ ‎‏صورت بالغ شود:‏

‏یکی صورت بهیمی. اگر صورت باطن نفس متصور به صورت بهیمی‏‎ ‎‏باشد، و نفس بهیمی غالب شود، پس انسان در صورت ملکوتی غیبیِ آخرتی به‏‎ ‎‏شکل یکی از بهائم مناسبه در آید؛ چون گاو و خر و امثال آن. و چون آخِر فعلیت‏‎ ‎‏انسان سبعی باشد ـ یعنی، نفس سبعی غالب گردد ـ ، صورت غیبی ملکوتی به‏‎ ‎‏شکل یکی از سباع شود؛ چون پلنگ و گرگ و امثال آن. و چون قوه شیطنت بر‏‎ ‎‏سایر قوا غلبه کند و فعلیت شیطانیّه آخرین فعلیات باشد، باطن ملکوتی به‏‎ ‎‏صورت یکی از شیاطین باشد. و این، اصل اصول مسخ ملکوتی است.‏


‎[[page 149]]‎‏و از ازدواج دو از این سه نیز، سه صورت حاصل شود: گاو پلنگ، گاو‏‎ ‎‏شیطان و پلنگ شیطان. و از ازدواج هر سه، یک صورت مخلوطه مزدوجه‏‎ ‎‏حاصل آید؛ چون «گاو شیطان پلنگ». و به این محمول است حدیث مرویّ از‏‎ ‎‏حضرت رسول ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ :‏

«یُحشَرُ بَعضُ النّاسِ عَلی صُورَةٍ تَحسُنُ عِندَها القِرَدَةُ وَ الخَنازِیرُ».‎[5]‎

‏و بدان که همان طور که این قوای ثلاثه، طرف افراط آنها، مُفسد مقام‏‎ ‎‏انسانیت است، و انسان را گاه از حقیقت انسانیّت و گاه از فضیلت انسانیّت‏‎ ‎‏خارج کند، همان طور طرف تفریط و قصور آنها نیز، از مُفسدات مقام انسانیّت و‏‎ ‎‏از رذایل ملکات به شمار می رود.‏

‏و اگر تفریط و قصور، خَلقی و طبیعی باشد بدون اختیارِ صاحب آن، نقصان‏‎ ‎‏در اصل خلقت است، و غالباً توان نقصانهای طبیعی را، که بدین مثابه است، با‏‎ ‎‏ریاضات و مجاهدات و اعمال قلبی و قالبی تغییر داد، و کمتر صفت از صفات‏‎ ‎‏نفس است که طبیعی به معنی غیر متغیر باشد، اگر نگوییم که هیچ یک نیست که‏‎ ‎‏قابل تغییر نباشد.‏

‏پس عدالت، که عبارت ازحدّ وسط بین افراط و تفریط وغُلّو وتقصیر است،‏‎ ‎‏ازفضایل بزرگ انسانیّت است؛ بلکه ازفیلسوف عظیم الشان ‏‏«ارسطاطالیس»‏‎ ‎‏منقول است که: «عدالت جزوی نَبُوَد از فضیلت؛ بلکه همۀ فضیلتها بُوَد، و جور ـ‏‎ ‎‏که ضد آن است ـ جزوی نَبُوَد از رذیلت؛ بلکه همۀ رذیلتها بُوَد».‏‎[6]‎

‎ ‎

‎[[page 150]]‎

  • )) هیچ جُنبده ای نیست مگر آنکه زمام اختیارش را او [ خداوند] گرفته است، هر آینه پروردگار من بر  راهی راست می باشد. هود / 56.
  • )) ما را به راه راست، هدایت فرما. (حمد / 6).
  • )) در نسخۀ اصل: «منظور از اهل اللّه در آیه» آمده است.
  • )) یعنی همین حدیث جنود عقل و جهل.
  • )) بعضی از مردم به صورتهایی محشور شده و برانگیخته می شوند که میمونها و خوکها در مقایسه با  آنها، زیباترند. (علم الیقین، ج 2، ص 901).
  • )) اخلاق ناصری، خواجه نصیر الدّین طوسی(ره)، ص 136.

انتهای پیام /*