مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه

فصل چهارم در معرفت بعض مراتب و درجات توکل است

کد : 73942 | تاریخ : 14/06/1395

‏بدانکه اختلاف درجات توکّل به اختلاف معرفت به ارکان آن است:‏

‏چنانچه اگر به طریق علم آن ارکان را دریافت، حکم به لزوم توکّل کند (علماً‏‎ ‎‏و برهاناً)، و پیش از این معلوم شد که این مرتبه را توکّل نتوان گفت.‏‎[1]‎

‏و اگر ایمان به ارکان مذکوره آورد، صاحب مقام توکّل شود، و این اول مرتبه‏‎ ‎‏توکّل است.‏

‏پس مومن چون همه اشیاء را برای خود مخلوق می داند و خود را برای حق‏‎ ‎‏ـ چنانچه شهادت دهد به این مطلب خودِ مقام جامعیت انسانی، که دلالت بر آن‏‎ ‎‏دارد آیه کریمه ‏‏«‏لَقَد خَلَقنَا الانسَانَ فِی احسَنِ تَقویمٍ * ثُمَّ رَدَدنَاهُ اسفَلَ‎ ‎سَافِلِینَ‏»‏‎[2]‎‏ و همین طور آیه کریمه ‏‏«‏وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسمَاءَ کُلَّهَا‏»‏‎[3]‎‏، و قول‏‎ ‎‏علی ‏‏ـ علیه السلام ـ در اشعار منسوب به آن بزرگوار: ‏«اتَزعَمُ انَّکَ جِرمٌ صَغِیرٌ وَ‎ ‎فِیکَ انطَوَی العَالَمُ الاکبَرُ»‎[4]‎‏ ـ پس تمام موجودات عوالم غیب و شهادت،‏‎ ‎‏مخلوق برای رساندن این موجود شریف است به مقام خود، و در قدسیّات وارد‏‎ ‎
‎[[page 212]]‎‏است: ‏«یَابنَ آدَمَ خَلَقتُ الاشیاءَ لِاجلِکَ وَ خَلَقتُکَ لِاجلی»‎[5]‎‏.‏

‏پس چون اشیاء را برای خود مخلوق دید، و کیفیت استعمال موجودات را‏‎ ‎‏در صلاح نفس خود و در رساندن او را به کمال لایق خود دریافت، و حق ـ جلَّ‏‎ ‎‏و علا ـ را عالم به استعمال آنها به وجه صلاح دریافت، و بقیۀ ارکان توکّل را به‏‎ ‎‏نور ایمان دریافت؛ توکل به حق کند و ذات مقدس را برای این مقصد بزرگ‏‎ ‎‏وکیل خود کند.‏

‏و چون مرتبه ایمان به حدّ طمانینه و اطمینان رسید، تزلزل و اضطراب به‏‎ ‎‏کلّی ساقط شود، و دل سکونت به حق و تصرف حق پیدا کند. و تا انسان در این‏‎ ‎‏حدود است، در مقام کثرت واقع است، و از برای غیر حق تصرفی قایل است.‏

‏پس چون از این مقام گذشت، به نور معرفت جلوه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ از جلوات توحید‏‎ ‎‏فعلی را دریابد، و تصرف دیگر موجودات را ساقط کند، و چشم دلش از دیگر‏‎ ‎‏موجودات به کلّی کور شود، و به وکالت حق ـ جلّ و علا ـ روشن شود.‏

‏و چون از این مقام گذشت، به مشاهده حضوریه، جلوۀ توحید را شهود کند،‏‎ ‎‏و علل توکّل را دریابد؛ زیرا که توکّل اثبات امور است برای خود، و وکیل‏‎ ‎‏خواستن حق است در اموری که راجع به خود است. پس در این مقام، ترک توکل‏‎ ‎‏گوید و امور را به حق راجع کند و توکیل و توکّل و وکالت را نقص و شرک‏‎ ‎‏انگارد؛ که ‏«حَسَنَاتُ الابرَارِ سَیِّئَآتُ المُقَرَّبِینَ».‎[6]‎

‏و باید دانست که توکل، منافات با کسب ندارد، بلکه ترک کسب و تصرّف به‏‎ ‎
‎[[page 213]]‎‏علّت توکّل، از نقصان است و جهل؛ زیرا که توکّل ترک اعتماد به اسباب است و‏‎ ‎‏رجوع اسباب است به مسبّب الاسباب، پس با وقوع در اسباب منافات ندارد. و‏‎ ‎‏اینکه بعضی گفته اند: یکی از درجات توکّل ـ که آن توکّل خاصّه است ـ این است‏‎ ‎‏که متوکّل در بیابانها بی زاد و راحله سیر کند و اعتماد به خدا کند برای تصحیح‏‎ ‎‏مقام توکّل‏‎[7]‎‏، چنانچه از ‏‏ابراهیم الخواصّ‏‏ نقل کنند که ‏‏حسین بن منصور‏‏ او را‏‎ ‎‏ملاقات کرد که در بادیه سیر می کند، پس احوال او را پرسید، گفت: در صحراهای‏‎ ‎‏بی آب و علف سیر می کنم که خود را امتحان کنم که آیا توکل به خدا دارم یا نه؟‏‎ ‎‏حسین ‏‏گفت: تو که عمر خود را در عمران باطن خود صرف می کنی، پس چه‏‎ ‎‏وقت به فناء در توحید می رسی؟!‏‎[8]‎

‏این دو مرد، جاهل به مقام توحید و توکّل بودند؛ زیرا که صحرا گردی و‏‎ ‎‏قلندری را به مقام توکّل اشتباه کردند، و ترک سعی و از کار انداختن قوائی را که‏‎ ‎‏حق تعالی عنایت فرموده به خرج توحید و توکّل گذاشتند. و این از جهل به مقام‏‎ ‎‏توحید و توکل است؛ زیرا که حقیقت توحید، در یافتن آن است که تمام تصرّفات‏‎ ‎‏خلقی، حقّی است و رویت جمال جمیل حق در مرآت کثرت است. بلی،‏‎ ‎‏احتجاب به کثرت مخالف توحید است، و آن صحرا و غیر صحرا ندارد.‏

‏پس سالک الی اللّه برای تصحیح مقام توکّل باید به نور معرفت، از اسباب‏‎ ‎‏ظاهره منقطع شود، و از اسباب ظاهره طلب حاجت نکند؛ نه ترک عمل کند.‏

‏و توان گفت: مقصود خواجه ‏‏عارف انصاری ‏‏نیز از این که فرماید: ‏«و الدرجة‎ ‎الثانیـة: التوکّل مع اسقاط الطلب و غضّ العین عن السبب اجتهاداً فی‎ ‎
‎[[page 214]]‎تصحیح التوکّل»‎[9]‎‏ همین است که مذکور شد؛ گرچه شارح ‏‏قاسانی‏‎[10]‎‏ غیر از آن‏‎ ‎‏فهمیده و شرح کرده‏‎[11]‎‏. بالجمله، اجمال در طلب و سعی در حاجات خود و‏‎ ‎‏مومنین، منافات با توکل ندارد، چنانچه معلوم شد.‏

‎ ‎

‎[[page 215]]‎

  • )) رجوع کنید به ص 201.
  • )) براستی که انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم، سپس او را به پَست ترین [مراتب] پَستی بازگرداندیم. تین / 4 ـ 5.
  • )) و خداوند تمامی نامها را به آدم تعلیم داد. (بقره / 31).
  • )) آیا گمان می کنی که تو، جرمی کوچک هستی؟ در حالی که جهانِ بُزرگی در تو پنهان و نَهُفته می باشد. (دیوان منسوب به امیرالمومنین علی (علیه السلام)، ص 134).
  • )) خداوند فرمود: ای فرزند آدم، تمام چیزها را برای تو آفریدم، و تو را برای خود. (کلمة الله، ص 169؛ علم الیقین، فیض کاشانی، ج 1، 381).
  • )) نیکی های خوبان، بَدی های مُقَّربان است. (بحار الانوار، ج 25، ص 205، ح 16).
  • )) احیاء علوم الدّین، غَزالی، ج 4، ص 268، کتاب التوحید و التوکّل، بیان اعمال المتوکّلین.
  • )) الرسالة القُشَیریّة، عبدالکریم قُشَیری، ص 264.
  • )) شرح منازل السائرین، عبدالرزّاق کاشانی، ص 174.
  • )) مراد از شارح قاسانی، مولی عبدالرّزاق کاشانی، متوفّی در سال 735 هجری است. وی از عرفای محقّق قرن هشتم هجری و جامع علوم ظاهری و باطنی بوده. وی از اجلّه شاگردان شیخ کبیر صدرالدّین قونیوی، و با علاءالدّوله سمنانی معاصر بوده و مکاتبات عرفانی داشته، و شاگردی محقّق همچون شیخ داوود قیصری (شارح مشهور فصوص ابن عربی) را تربیت کرده است. او را تالیفات بسیار بوده که مشهورترین آنها عبارتنداز: شرح فصوص الحکم ابن عربی، شرح منازل السائرین خواجه عبداللّه انصاری، تاویلات آیات قرآن کریم (که به خطاء به ابن عربی نسبت داده شده است) و اصطلاحات الصوفیّة. (الذریعة، آغابزرگ طهرانی، ج 14، ص 188؛ نفحات الاُنس، جامی، ص 483).
  • )) شرح منازل السائرین، عبدالرّزاق کاشانی، ص 175ـ174.

انتهای پیام /*