بدان که قوّه شهوت از قوای شریفه ای است که حق تعالی به حیوان و انسان مرحمت فرموده برای حفظ شخص خود و بقای آن در عالم طبیعت و برای ابقاء
[[page 279]]نوع و حفظ آن. و اگر انسان این قوّه را نداشت، به واسطه محلّلات خارجیّه و داخلیّه به اسرع اوقات رو به فنا و زوال می گذاشت، و تحصیلِ بدل ما یتحلّل نمی کرد. و چون تحصیل سعادت ابدی بی بقای در عالم دنیا و اقامۀ در نشئۀ طبیعت صورت نگیرد، سعادت ابدی انسان و حیات شریف ملکوتی او مرهون منّت این قوۀ شریفه است.
و نیز این قوه را مدخلیت تام و دخالت کامل است در تشکیل عائله شریفه و نظام مدینه فاضله و تربیت نفوس ناقصه.
پس علاوه بر آن که سعادت خود انسان وابسته به این قوه است، سعادت بنی نوع هم پیوند به این مائده آسمانی است. و این قوه در وقتی کفیل این سعادات شخصیّه و نوعیّه است که از حدود اعتدال تخطّی و تجاوز نکند، و از تحت موازین عقلیّه و الهیّه خارج نشود؛ زیرا که با خروج آن از حد خود و به جانب افراط و تفریط رفتن، علاوه بر آن که سعادات مذکوره را تحصیل نکند، مایه شقاوت و بدبختی خود و بنی نوع خود شود. چه بسا با شهوت رانی چند روز یا چند ساعت، نظام یک عائله شریفه از هم گسسته شده، و طرح بدبختی و بیچارگی آنها تا ابد ریخته شود. و چه بسا از عنان گسیختگی این قوه، شرافت خود انسان و عائلۀ شریفه او دستخوش باد فنا شود. بیشتر این فجایع و فضایح که در این جمعیتهای عنان گسیخته پیدا شود، از سرخودی این قوه است.
اکنون انسان بیدار اگر قدری فکر کند، به خوبی می یابد جنایت خود را در هتک پردۀ عفت قوه ای را که خداوند تعالی برای حفظ نظام عائله و ابقای شرافت و سعادت دنیا و آخرت مرحمت فرموده؛ همان قوه را که انسان به ضد مقصد و مقصود به کار برد.
چه جنایت و خیانتی بالاتر از آن شود! همان قوه[ ای] که باید از آن بقای
[[page 280]]نسل شود، به واسطه به کار بردن آن را بی موقع و برخلاف میزان عقل، همان موجب قطع نسل شود. یا اگر بعد از این جنایات، نسلی از او باقی ماند، به انواع بلیات و امراض گوناگون مبتلا باشد.
اطباء امروز، بسیاری از امراض را بعد از تجزیه و تجربه به امراض تناسلی خود مریض یا پدر یا اجدادش که به وراثت به او رسیده، نسبت می دهند. اینها یک از هزار مفاسد دنیوی این قوه عنان گسیخته است. اگر قدری توجه شود به مفاسدی که از آن حاصل شود در عالم ماورای طبیعت، به گفته اطباء نفوس و مربوطین با وحی الهی و علماء روحانی ماورای طبیعت، معلوم شود که این مفاسد دنیوی قدر قابلی در مقابل آنها ندارد، و این مطلب محتاج به فصلی جداگانه است که تا اندازه[ ای] مطلب روشن شود.
[[page 281]]