عَن مُحَمَّدِ بنِ یَعقُوبَ ـ رَحِمَهُ اللّهُ ـ بِاسنادِهِ عِن ابی جَعفَرٍ ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ قالَ: «انَّ الله رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفقَ، وَ یُعطِی عَلَی الرِّفقِ ما لا یُعطِی عَلَی العُنفِ». چندین حدیث به این مضمون تقریباً وارد شده است.
حق ـ تعالی شانه ـ در جمیع امور، با مخلوق خود با رفق و مدارا رفتار فرماید، حتّی تشریع شرایع ـ چون هدایت طرق سعادت و کمال است ـ عین رفق است. چنانچه تادیب طاغیان و جعل حدود و تعزیرات، کمال رفق و صلاح است؛ چه که ترک آن، خرق و فساد است، حتّی برای مرتکب آن، «وَ اذا کانَ الرِّفقُ خُرقاً کانَ الخُرقُ رِفقَاً» چنانچه در حدیث است. بلکه نزد عالمانِ به غایات و مبادی، تعذیب اُخروی رفق است. و این که می فرماید خدای تعالی عطا می فرماید بر رفق آنچه که عطا نمی فرماید بر عنف، شاهد بر آن است که در فصل دوّم مشروحاً ذکر کردیم.
[[page 320]]چنانچه در حدیث دیگر کافی شریف است که راوی گوید: شنیدم از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ می گفت: «کسی که رفق و مدارا کند در کارش، نایل شود به آنچه که می خواهد از مردم».
و از رسول خدا [صلّی اللّه علیه و آله] منقول است که فرمود: «همانا در رفق، زیادت و برکت هست، و کسی که محروم شد از رفق، محروم شد از خیر».
وَ عَن مَحَمَّدِ بنِ یَعقُوبَ بِاسنادِهِ قالَ: قالَ ابُو جَعفَرٍ ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ : «مَن قُسِّمَ لَهُ الرِّفقُ قُسِّمَ لَهُ الایمانُ».
وَ عَن ابِی جَعفَرٍ ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ قالَ: «انَّ لِکُلِّ شَیءٍ قُفلاً، وَ قُفلُ الایمانِ الرِّفقُ».
و این دو حدیث شریف، دلالت کند بر آنچه سابق ذکر شد که در ریاضت نفس و سلوک الی اللّه، یکی از مهمّات، مرافقت و مدارات با آن است. و چون مرافقت با نفس نمودی، نفس انس و محبّت با عبادات و طاعات پیدا کند، و به واسطه این محبّت و عُلقه، انس و محبّت با حق پیدا کند. و این، فتح باب معارف الهیّه که سرچشمه ایمان است، می باشد، چنانچه عنف و خرق، گاهی سبب شود که در ذائقه روح، عبادت و عبودیّت تلخ و ناگوار شود، و این، سبب اعراض
[[page 321]]قلب از حق شود. پس معلوم شد که قفلِ ایمان رفق است، و کسی که نصیب آن رفق باشد، ایمان نیز نصیب او شود.
وَ عَن مَحَمَّدِ بنِ یَعقُوبَ بِاسنادِهِ عَن ابِی عَبدِاللّهِ ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ قالَ: «قالَ رَسُولُ الله ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ مَا اصطَحَبَ اثنانِ الاَّ کانَ اعظَمُهُما اجراً وَ احَبُّهُما الی الله، ارفَقَهُما بِصاحِبِهِ».
وَ بِاِءسنادِهِ عَن عُمَرَ بنِ حَنظَلَةَ عَن ابِی عَبدِاللّهِ ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ قالَ: «یا عُمَرُ! لاتَحمِلُوا عَلی شِیعَتِنا، وَ ارفُقُوا بِهِم؛ فِانَّ النّاسَ لا یَحتَمِلُونَ ما تَحمِلُونَ». فرمود به عمر بن حنظله که تحمیل نکنید بر شیعیان ما، و رفق و مدارا کنید با آنها؛ زیرا که مردم تحمُّل نمی توانند بکنند آنچه شما تحمُّل می کنید.
و این حدیث شریف، دستور کلّی است برای خواص؛ زیرا که مردم هم در تحمل علوم و معارف و هم در تحمل اعمال قلبیّه و قالبیّه مختلفند، و هر علمی را خصوصاً در باب معارف، نتوان افشا پیش هر کس کرد، بلکه سرایر توحید و حقایق معارف، از اسراری است که پیش اهلش باید مکتوم و مخزون باشد. و نوع گمراهیها و اضلالها و تکفیرها از این باب پیدا شده.
و این که مردم، حتی علماء ظاهر، از علوم الهیّه احتراز کنند و گرد معارف و حقایق نمی گردند، برای همین است که بعضی از ارباب اصطلاح و ذوق یا اصحاب علوم رسمیّۀ عرفانیّه تهتّک کردند، و مقاصد شریفه را با الفاظ زشت و قبیح بیان کردند، و از اصطلاح قرآن و حدیث بیرون رفتند با آن که همان مقاصد
[[page 322]]به طور اکمل در کتاب خدا و احادیث ائمّه هدی ـ علیهم السلام ـ موجود است، ولی آنها به صورت بدی آن را جلوه دادند. از این جهت، اسباب تنفّر طباع ظاهریین شده است. اینها نیز طاقت آن نداشتند که لُبّ را از قشر و حقیقت را از صورت و معنی را از لفظ جدا کنند؛ یکسره با اصل مطلب مخالف شدند.
و شاید اشاره به این معنی باشد روایاتی که ایمان را تسهیم نموده به هفت سهم یا ده درجه یا چهل و نه جزء، و فرموده اند کسی [ که] دارای یک سهم است، نباید دو سهم بر او تحمیل کرد، و کسی که دارای دو سهم است، نباید سه سهم بر او تحمیل نمود، و همین طور. و چون اختلاف درجات اعمال و طاقت و اشتیاق بر آن غالباً از اختلاف درجات ایمان است، از این جهت در احادیث شریفه برای تقریب به ذهن، مَثَلی ذکر فرمودند که:
«مرد مسلمانی شخص نصرانی را دعوت به اسلام کرد تا قبول اسلام نمود. پس مُسلِم سحر آمد و آن تازه مسلمان را بیدار کرد و برد به مسجد، و او را به نماز واداشت، و هر چه خواست آن بیچاره برود، عمل دیگری پیشنهاد او کرد تا ظهر شد؛ نماز ظهر را خواندند. خواست برود، مُسلِم گفت: «بین ظهر و عصر فاصله[ای] نیست». عصر شد؛ نماز خواندند. خواست برود، نگذاشت تا نماز مغرب و عشا را خواندند و رفتند. فردا سحر باز مسلم آمد در منزل آن مرد، او را بیدار کرد که عمل روز قبل را تجدید کند. شخص نصرانی گفت: «برو برای این
[[page 323]]دین، یک شخص که بیکارتر از من باشد، پیدا کن؛ من مرد فقیری هستم عیالمند».
و در خلال این احادیث شریفه، امام ـ علیه السلام ـ سفارش می فرماید که: «رفق و مدارا کنید با بندگان خدا، و تحمیل نکنید بر آنها چیزی که طاقت بر آن ندارند که متنفر می شوند و از زیر بار در می روند».
و چنانچه در مدح و تحسینِ رفق روایاتی بسیار وارد است، در ذمّ و تهجین خرق و عنف نیز روایاتی وارد شده. از آن جمله، در کافی شریف به سند خود از حضرت باقر العلوم ـ علیه السلام ـ نقل کند که: «کسی که نصیب او خرق گردید، محجوب شد از او ایمان». و هم از حضرت باقر منقول است که رسول خدا ـ صلَّی اللّه علیه و آله ـ فرمودند: «اگر خرق خَلقی بود که دیده می شد، در مخلوق خدا چیزی از او قبیح تر نبود».
[[page 324]]