مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه

فصل سوّم در بیان آنکه تانّی و تثبُّت از فطریات مخموره و از جنود عقل است، و تسرّع و شتابزدگی و بی ثباتی و بی قراری از جنود جهل و ابلیس و از فطریات محجوبه است

کد : 73989 | تاریخ : 14/06/1395

‏ما پیش از این ذکر کردیم که انسان به حسب فطرت اوّلیه که حق تعالیٰ او را‏‎ ‎‏به آن مخمّر فرموده، عاشق کمال مطلق و متنفِّر از نقص است، و اگر توجه به‏‎ ‎‏نقص ‏‏کند و محبّت غیر کمال مطلق در او پیدا شود، از احتجاب فطرت است.‏‎[1]‎‎ ‎‏از این ‏‏جهت، توجه به خود و خودخواهی و پیروی از شهوات و مقاصد حیوانی‏‎ ‎‏و تبیعیّت ‏‏از شیطان  واهمه داخلی و شیطان بزرگ خارجی، برخلاف فطرت اولیۀ‏‎ ‎‏او است. و شک نیست که تمام عجله ها و شتابزدگیها و بی ثباتیها و بی قراریها، از‏‎ ‎‏خوف ‏‏نرسیدن به مآرب نفسانیّه و لذّات و شهوات حیوانیّه یا فقدان مقاصد‏‎ ‎‏حیوانی است.‏

‏قلبی که در آن نور توحید و معرفت کمال مطلق تابیده شده باشد، دارای‏‎ ‎
‎[[page 362]]‎‏طمأنینه و ثبات و تأنی و قرار است. دلی که نورانی به معرفت حق ـ جلَّ و عَلاٰ ـ‏‎ ‎‏شده باشد، مجاری امور را به قدرت او می داند، و خود و جدِّیت و حرکت و‏‎ ‎‏سکون خود و همه موجودات را از او می داند، و زمام امر موجودات را به دست‏‎ ‎‏خود آنها نمی داند. چنین قلبی اضطراب و شتابزدگی و بی قراری ندارد.‏

‏و به عکس، دلی که از معرفت محتجب و در حجابهای خودبینی و شهوات‏‎ ‎‏و لذّات حیوانی اَندر است، از فوت لذّات حیوانی خوفناک است. چنین شخصی‏‎ ‎‏طمأنینه قلب را از دست داده و در کارها با عجله و شتابزدگی اقدام می کند.‏

اهل معرفت گویند: ‏دعا بر سه گونه است:‏

یکی‏، دعای از روی استعجال، و آن دعای عامّه است. اینان چون اسیر‏‎ ‎‏مقاصد نفسانیّه هستند، در دعا نیز شتابزده هستند که مبادا مقاصد دنیاوی یا‏‎ ‎‏حیوانی از آنها فوت شود.‏

دیگر‏، دعای از روی احتمال، و این دعای ارباب حکمت است. اینان نیز‏‎ ‎‏پابند مقاصد خویشند، و احتمال می دهند دعا در جریان امور قضائی دخالت‏‎ ‎‏داشته باشد و قضای حق تعالیٰ مقیّد به دعا باشد؛ از این جهت دعا کنند.‏

سوّم‏، دعای از روی امتثال است، و این دعای اصحاب معارف است. آنان از‏‎ ‎‏اسارت نفس بیرون آمدند، وبرای آمال نفسانیّه ولذّات خویشتن لَب به دعا‏‎ ‎‏نگشایند.‏

‏ ‏

‏من گروهی می شناسم ز اولیا                               که زبانشان بسته باشد از دعا‏‎[2]‎

‏ ‏

‏اینان دعا را برای امتثال امر خدا می کنند. چون دعا خلوت با حق و مخاطبه‏‎ ‎‏با محبوب مطلق است، قیام به آن کنند.‏‎[3]‎


‎[[page 363]]‎‏حقّا که انسان اگر به نور معرفت قلبش منوّر باشد و مانند ما اسیر سلسله های‏‎ ‎‏شهوات و زندان طبیعت نباشد، هرگز مخاطبه با حق تعالیٰ و توجه و ذکر او را‏‎ ‎‏وسیله چیز دیگر قرار نمی دهد.‏

‏اولیاء خدا نظرشان به دعا انقطاع به حق تعالیٰ است، و او و مذاکره و خلوت‏‎ ‎‏با او را وسیله خودپرستی و خودخواهی نمی کنند؛ بلکه هر چه بخواهند برای آن‏‎ ‎‏است که بابِ مراوده با دوست را مفتوح کنند.‏

‏در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد‏‎[4]‎

‏ما اسیران نفس و شهوت، خدا را برای خُرما می خواهیم، و دوست مطلق را‏‎ ‎‏فدای لذّات نفسانیّه می کنیم. و این از بزرگترین خطاها است که اگر دل ما حظّی از‏‎ ‎‏معرفت داشت و جلوه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ از محبّت در آن حاصل بود، باید از خجلت بمیریم، و‏‎ ‎‏سرِ شرمساری را تا قیامت به زیر افکنیم. آنان اگر چیزی بخواهند، چون کرامت‏‎ ‎‏دوست است، می خواهند.‏

‏ببین محبّ حقیقی و مجذوب مطلق، ‏‏علیّ بن أبی طالب‏‏ ـ سلام اللّٰه علیه ـ چه‏‎ ‎‏می گوید! در دعای کمیل می گوید: ‏«فَهَبْنِی یا إلهِی وَ سَیِّدی وَ مَوْلایَ وَ رَبِّی،‎ ‎صَبَرْتُ عَلی عَذابِکَ فَکَیْفَ أصْبِرُ عَلی فِراقِکَ. وَهَبْنِی یا إلهی، صَبَرْتُ

عَلی حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ أصِبْرُ عَنِ النَّظَرِ إلی  کَرامَتِکَ».‎[5]‎


‎[[page 364]]‎‏این دوست حقیقی از فراق، خوفناک است و روزگار وصال را می خواهد و‏‎ ‎‏می جوید.‏

‏ ‏

‏بشنو از نی چون حکایت می کند                                از جدائی ها شکایت می کند‏‎[6]‎

‏ ‏

‏تا آن که می گوید:‏

‏ ‏

‏هر کسی او بازماند از اصل خویش                              باز جوید روزگارِ وصل خویش‏‎[7]‎

‏ ‏

‏افتتاح این کتاب بزرگ از لسان فطرت است، و نیز نظرش به نعمتهای خدا‏‎ ‎‏از آن جهت است که دار کرامت حق است. ‏‏علیّ بن أبی طالب،‏‏ سر حلقۀ عشّاق‏‎ ‎‏خدا، بهشت را برای بهشت نمی خواهد؛ چون دار کرامت است می خواهد. ما‏‎ ‎‏بیچاره ها هر چه می خواهیم برای خود می خواهیم؛ خدا را هم برای خود‏‎ ‎‏می خواهیم. عشّاق جمال ازل، هر چه می خواهند برای دوست می خواهند؛‏‎ ‎‏بهشت را هم چون دار کرامت است می خواهند، نه چون جای خورد و خوراک‏‎ ‎‏حیوانی. ما حیوانات، چراگاه بهشت و مراتع آن را می خواهیم و در بهشت هم‏‎ ‎‏بیش از آن مقامی نداریم. آنان بهشت و هر چه هست برای دوست می خواهند، و‏‎ ‎‏همه چیز را وسیله برای دوست و معرفت و انقطاع به کوی او قرار می دهند.‏

‏بارالها! ما را از این غفلت و خودخواهی نجات ده، و دل ما را از این اسارت‏‎ ‎‏به شهوات و انغمار در لذّات بیرون آور.‏

‏پروردگارا! حجاب خودخواهی و خودبینی، ما را از وصول به بارگاه تو باز‏‎ ‎‏داشته و دل ما را از محبوبِ مطلق منصرف نموده، تو خود این حجاب را به‏‎ ‎
‎[[page 365]]‎‏دست قدرت خود بردار.‏

‏ ‏

بینی و بینکَ إنیّی یُنازعُنی‏                                   ‏فارفع بلُطفکَ إنیّی من البَیْنِ‎[8]‎

‎ ‎

‎[[page 366]]‎

  • )) رجوع کنید به ص 77ـ76.
  • )) مثنوی معنوی، جلال الدّین مولوی، ص 167، دفتر سوم.
  • )) شرح فصوص الحِکَم، شیخ داوود قیصری، ص 99، فصّ شیثی.
  • )) تمامِ بیت ـ که مطلع غزلی است مشهور از میرزا عبدالوّهاب نشاط اصفهانی ره ـ این است: طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد          در دلِ دوست به هر حیله، رهی باید کرد (دیوان نشاط اصفهانی(ره)، ص 96.
  • )) ای خدا و مولیٰ و سرور من، گیرم که بر عذابِ تو صبر کنم، پس بر فراقِ تو چگونه صبر نمایم. ای خدای من، گیرم که بر گرمایِ آتش تو صبر کنم، ولی چگونه بر نظر نمودن به کرامتِ تو صبر نمایم؟!! (إقبال الأعمال، سیّد بن طاووس(ره)، ص 708، دعای کمیل (رضی اللّٰه عنه)).
  • )) مثنوی معنوی، ص 1، دفتر اوّل، بیت اوّل.
  • )) همان مصدر، ص 1، دفتر اوّل، بیت سوّم.
  • )) میانِ من و تو، إنیَّتِ من مُنازعه می کند. پس به لطفِ خودت، إنیَّت مرا از میان بردار. (دیوان حلاّٰج، ص 90).

انتهای پیام /*