به مناسبت سالروز ارتحال یادگار امام

غم هجران

پدرم! تو که از حال عاشقانت آگاه بودی، تو که از جان شیفته ام خبر داشتی و، می دانستی که من شیدا و بیقرار تو هستم، چگونه تنهایم گذاشتی؟ آخر آن که عمری را در پرتو وجود تو سپری کرده، در ظلمات چگونه تواند زیست؟!

کد : 74057 | تاریخ : 22/12/1394

مطلب ذیل یادداشتی است که حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی (ره) در مقدمه کتاب دیوان امام نگاشته است:

بسم الله الرحمن الرحیم

نَفَحاتُ وَصْلِکَ اَوْقَدَتْ جَمَراٰت شَوْقِکَ فِی الحَشٰا

ز غمت به سینه کم آتشی که نزد زبانه، کماتشا

تو چه آیتی به جهانیان که صدای صیحه ی قدسیان

گذرد ز ذُرْوَه ی لا مَکٰان که خوشا جَمال ازل، خوشا!

 

امام عزیزم، مُرشد و مُرادم!

 

مسئولان نشر آثارت از من خواسته اند تا دانسته های خود را پیرامون نحوه ی سرودن اشعار عارفانه ات بنگارم تا دریچه ای به یکی از ابعاد وجودت پیش چشم مشتاقانت بازگردد؛ امّا چون قلم به دست می گیرم، غم فقدانت امانم نمی  دهد و اندوه هجرانت رهایم نمی  کند، آخر خانه ی ما را بی تو نوری و فروغی نیست، جای جای خانه، نشان از تو دارد و شمیم وجودت همه جا را آکنده است. علی کوچکت پیوسته تو را می جوید و همواره از تو می پرسد و، از آنجا که به او گفته ایم تو در آسمانهایی همیشه به شوق دیدارت به آسمان و ستارگان خیره می شود.

اکنون بیش از سه ماه از سفر روحانی تو می گذرد و همه روزه مُشتاقان تو در حُسینیّه و خانه ات گرد هم می آیند و عاشقانه می نالند و عاجزانه می گریند و رهگذرت را از خانه تا حُسینیّه گلریزان می کنند.

پدرم! تو که از حال عاشقانت آگاه بودی، تو که از جان شیفته ام  خبر داشتی و، می دانستی که من شیدا و بیقرار تو هستم، چگونه تنهایم گذاشتی؟ آخر آن که عمری را در پرتو وجود تو سپری کرده، در ظلمات چگونه تواند زیست؟!

در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود           از گوشه ای بیرون آی ای کوکب هدایت!

منبع: دیوان امام، ص 33.

 

انتهای پیام /*