آیت الله صادق خلخالی
[[page 69]]
[[page 70]]اینجانب در درس خارج حضرت امام (س) از اول مبحث وضو شرکت داشتم؛ گویا سال 1330 بود [به همراهی] آقای حاج مصطفی و آقا محمد فاضل. اوایل امر در حدود هجده نفر بودیم که تدریجاً رو به افزایش گذاشت تا جایی که در مسجد سلماسی جا نبود. حضرت امام در مسجد محمدیه و مسجد سلماسی و صحن کهنه و مسجد اعظم تدریس کرده اند. در اویل برخورد با عَلَم ـ نخست وزیر ـ ایشان مرتب در درس حاضر می شدند و آن روزها نیز کسانی بودند که می خواستند درس ایشان را به هم بزنند؛ ولی طلاب آگاه بودند و بیشتر از هر وقت به درس حاضر می شدند.
درس عرفان و اخلاق امام در دوره رضاخان در مسجد امام قم بود و ما آن را درک نکردیم، ولی اصول امام را از اول مباحث الفاظ تا آخر تعادل و تراجیح ـ دو دوره و نصف ـ درک کردیم. زمان آن، وقت عصر یک [ساعت] به غروب در مسجد محمدیه، سلماسی، و مسجد اعظم بود. تعداد تقریبی شاگردان امام از پانزده نفر شروع می شد و تا هشتصد نفر افزایش داشت. البته کسانی بودند که از کثرت شاگردان امام ناراحت می شدند و سنگ اندازی می کردند که طلاب به درس ایشان نروند؛ ولی گوش آنها به این حرفها بدهکار نبود. بعضی با صراحت می گفتند که ایشان نمی تواند فقه بگوید؛ ایشان باید اسفار بگوید و از این قبیل مطالب.
ایشان به نماز جماعت مقید بودند. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در مدرسه فیضیه می خواندند و اگر احیاناً [آیت الله ] سید محمدتقی خوانساری و یا آقای حاج سید احمد زنجانی ظهرها نمی آمدند، طلاب به ایشان اقتدا می کردند و بعضیها منصرف می شدند که چون ایشان فلسفه می گوید، پس نمی شود پشت سر ایشان نماز خواند.
[[page 71]]اسامی شاگردان امام را با خصوصیات نمی دانم، ولی [آیات و حجج اسلام] آقای محمد فاضل، آقای جوادی آملی، آقای شیخ علی تهرانی، حاج آقا مصطفی، آقای ابطحی، آقای نصراللهی، آقای فرید، آقای جلال آشتیانی، آقای بهاءالدینی، آقای دوزدوزانی، سید ریحانی، جواد مناقبی، آقای محمد خامنه ای، آقای بنی فضل، آقای کوکبی، شیخ علی کاشی، شهید هاشمی نژاد، شیخ زاده، محسن نوری، آقای حاج آقا مجتبی تهرانی، آقای مرتضی تهرانی، آقای قدوسی، سید کرامت الله شیرازی، آقای صمدی شیرازی، سید ارسنجانی، حاج آقا رضا خویی، فقیهی هرندی، حججی میانه ای، آقای بیات زنجانی، شیخ جعفر سبحانی، علومی یزدی، حقیقی کرمانی، محمد هاشمیان، نور مفیدی، حاج سید مجتبی اصطهباناتی، حقیقت شیرازی، آقای صلواتی، شیخ حسین اولی سرابی، آقای ربانی املشی، مؤمنی قمی، طاهری خرم آبادی، شهاب الدین اشراقی(داماد امام) و آقای شهید سعیدی جزو شاگردان امام بودند.
امام در درس فقه و اصول بی اندازه نوآور بود. مخصوصاً در اصول که ایشان با کمال احترام مطالب مرحوم نائینی(ره) و فتاوی آقا شیخ محمد حسین کمپانی را رد می کردند و به جای مطالب آنها مطالب دیگری بیان می کردند. در فقه خط مشی ایشان، مانند خط مشی آقای بروجردی بود، چون ایشان در درس آقای بروجردی حاضر می شدند و درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری را نیز رفته بودند. ایشان مشهور قدمای اصحاب را ترجیح می دادند و نوعاً از خط مشهور عدول نکرده اند، مگر در چند مسأله نادر. ایشان از درس مرحوم بروجردی و آقای حائری و آقا شیخ ابوالقاسم قمی ـ دو جلسه ـ درس مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینی، (قسمتی از منظومه) آقا شیخ
[[page 72]]محمدرضا اصفهانی و مباحث مجازات و مشتقات کتاب جواهر، کتب شیخ انصاری و کتب حاج آقا رضا همدانی، و کتب مرحوم آخوند خراسانی را همیشه مراجعه می کردند و مطالب آنها را نقل و نقد می کردند.
درس صبح و عصر هر کدام یک ساعت طول می کشید و بسیار مقید بودند که در سر ساعت درس را شروع نمایند و طلاب وقتی دیر می آمدند، امام ناراحت می شدند. بعضیها می گفتند که درس دیگران هم می رویم؛ ایشان می فرمود که به همان درس بروید و منظم باشید. اگر یکی از طلاب آخر وقت می خواست نماز واجب را بخواند، بی اندازه ناراحت می شدند.
ایشان با رجال سیاسی به طور خصوصی ملاقات نمی کردند؛ چون آنها حرف را عوض و یا زیاد و کم می نمودند. یکی از افراد مؤثر در آوردن آیت الله بروجردی از تهران (بیمارستان فیروزآبادی) به قم، حضرت امام بودند که به هر قیمت ایشان را راضی کردند که به قم بیایید و تدریس نمایند و ایشان به قم آمدند و رحل اقامت در قم انداختند و وضع حوزه قم را بیش از پیش رونق دادند. ایشان مرتب به منزل آقای بروجردی رفت و آمد داشتند؛ ولی چند سال آخر عمر آقای بروجردی را دیگر نرفتند و علت آن این بود که از روش بعضی از اصحاب آقای بروجردی راجع به فداییان اسلام و موضعگیری ایشان نسبت به این امر بسیار مهم سیاسی و حیاتی راضی نبودند و از شیوه کار آقای حاج احمد خادمی، پیشکار آقای بروجردی، ناراحت بودند؛ چون او به طلاب اهانت می کرد و تکبر می فروخت و حتی یک روز باصراحت به آقای بروجردی گفته بودند که من از این آقا ناراحتم. آقای شیخ مرتضی حائری روی همین مسائل از قم قهر کرد و به مشهد رفت، ولی حضرت امام نامه نوشتند و تأکید کردند که به قم برگردد.
[[page 73]]حضرت امام از غیبت متنفر بودند و مرتب نهی می کردند و به کسی اجازه نمی دادند که در حضور ایشان غیبت کند و آقای حاج آقا مصطفی را بی اندازه نصیحت می کردند که انسان مفیدی باشد.
[[page 74]]