اسدالله تجریشی

ملا‌قات با همسر پس از شنیدن رأی دادگاه

کد : 80240 | تاریخ : 08/06/1395

‏به بند 4 که منتقل شدم، خانمم هفته ای دو روز به ملاقاتم می آمد. مدام از‏‎ ‎‏من سئوال می کرد محکومیتت چقدر است. من هم چون همه فعالیتهای‏‎ ‎‏بـیـرون زندان را از وی مخفی کرده بودم، اینجا هم مخفی می کردم.‏‎ ‎‏می گفتم : خیلی مشکل نیست. اگر دادگاه تشکیل شود، یا آزاد می شوم یا‏‎ ‎‏پنج - شش ماه زندان می گیرم.‏

‏بعد از صادر شدن رأی، همان روز هم ملا قات داشتم. خانم و‏‎ ‎‏بچه های من آمده بودند. دستش به میله ها بود. با من صحبت می کرد. دو‏‎ ‎‏تا از پاسبانها حرکت می کردند که یک وقت حرفی رد و بدل نشود.‏‎ ‎‏پشت سر ملاقات کننده ها هم دو تا سروان حرکت می کردند. باز پشت‏‎ ‎‏سر ما دو تا درجه دار بودند که توی دهن ما را نگاه می کردند و اشاره ها‏‎ ‎‏را هم زیر نظر داشتند. همین طور که خانمم میله ها را گرفته بود، پرسید :‏‎ ‎‏ دادگاه چه خبر؟ من هم مجبور شدم بگویم. گفتم : به زندان ابد محکوم‏‎ ‎‏شدم. تا این جمله را گفتم، دستش از میله ها سرخورد و مثل فانوس‏‎ ‎‏همین طور رو به پایین افتاد. یک سروان به نام شهین (شیرازی) رسید و‏‎ ‎‏گفت : چی شده آقای تجریشی؟ گفتم : چیزی نیست . با خانمم شروع کرد‏‎ ‎‏به صحبت کردن. من هم گفتم : پاشو خانم. خودت را جمع و جور کن.‏‎ ‎‏انشاءالله درست می شود سروان هم گفت : انشاءالله عفو می گیرد و بیرون‏‎ ‎‏می آید. یک کمی حالش بهتر شد و ملاقات تمام شد.‏


‎[[page 94]]‎‏خوب، خانواده ها خیلی زجر می کشیدند. گاهی می شد که اینها صبح‏‎ ‎‏ساعت 8 از خانه می آمدند بیرون که بیایند ملاقات و تا ساعت سه -‏‎ ‎‏چهار بعد از ظهر که ما را چند دقیقه ببینند و بروند. خوب آن زمان هم‏‎ ‎‏امکانات کم بود. راه هم دور بود و وسیله نقلیه زیاد نبود. اینها مجبور‏‎ ‎‏بودند که با اتوبوس بیایند. بنابراین روز ملاقات که می شد نگرانی ما ده‏‎ ‎‏برابر می شد. اصلا غم عالم می آمد تو دلمان. ما هم اصرار می کردیم که‏‎ ‎‏شماها هفته ای یک بار بیایید. اما آنها نمی پذیرفتند. این بود که انصافاً‏‎ ‎‏خانواده های زندانیان حق عظیمی به گردن ما داشتند.‏

 

[[page 95]]

انتهای پیام /*