خاطرات

آقای احمد سروش محلاتی

کد : 80529 | تاریخ : 15/06/1395

‏149ـ ‏‏امام در تابستانها که به محلات می آمدند، مدتی درس اخلاق داشتند، یک‏
‎[[page 110]]‎‏روز طبق معمول که زودتر از همه برای آماده کردن مجلس‏‎ ‎‏درس به مسجد آمدم دیدم فانوس واژگون شده و محل نشستن امام را نفتی‏‎ ‎‏کرده است. تشک منبر را برداشتم و آنجا انداختم. وقتی ایشان تشریف‏‎ ‎‏آوردند بدون درنگ تشک را برداشته و به طرف دیگر انداخته و با لحنی تند‏‎ ‎‏فرمودند مگر من با دیگران فرقی دارم؟ عرض کردم آقا امروز چراغ افتاده و‏‎ ‎‏نفتش آنجا ریخته است. آقا فرمودند مگر نفت نجس است؟ کی چنین حرفی‏‎ ‎‏زده؟‏

‏***‏

‎ ‎

‎[[page 111]]‎

انتهای پیام /*