خاطرات

حجت الاسلام والمسلمین حسن ثقفی

کد : 80562 | تاریخ : 15/06/1395

‏ ‏

‏ ‏

‏64ـ‏‏ امام ابتدا که به قم رفتند حیاطی اجاره کردند ولی بعد یک باب خانه‏‎ ‎‏خریدند. آقا در طول عمرشان مالی نداشتند. یک زمینی داشتند که ارث پدری‏‎ ‎‏بود و آن را هم بین محرومین تقسیم کردند.‏

65ـ‏ یادم است قبل از تبعید امام، یک روز که خانم می خواستند بروند بازار،‏‎ ‎‏گفتند آقا این قبای شما کهنه شده. امام گفتند: نه، تمیز است. گفتند: می دانم که‏‎ ‎‏تمیز است، اما خیلی کهنه است. خوب شما می روید درس (اکثر مجتهدین و‏‎ ‎‏فضلای حوزۀ قم پای درس ایشان زانو می زدند) امام گفتند: خیلی خوب،‏‎ ‎‏شما که رفتید بازار یک قبای مناسب و ارزان قیمت برای من بخرید. ‏

66ـ‏ یک بار فرشهای نفیس و گرانقیمتی را که خیلی زیبا بود به امام هدیه کرده‏‎ ‎‏بودند. بعد از چند روز که فرشها آنجا مانده بود، امام یکی از اعضای دفتر را‏‎ ‎‏صدا کرده و فرمودند اینها را ببرید بدهید بنیاد ‏‏[‏‏مستضعفان‏‏]‏‏ تا بفروشند و‏‎ ‎‏صرف نیازمندان شود. خانم (همسر امام) که آنجا حضور داشتند، به شوخی‏‎ ‎‏گفتند: یکی از این قالیچه ها که به ما می رسد. آقا با اینکه واقعاً برای خانم‏‎ ‎‏احترام فوق العاده ای قائل بودند، بدون اینکه سرشان را بالا بگیرند، با دست‏
‎[[page 73]]‎‏اشاره کردند که فرشها برود و فرمودند: اینها مال اینجا نیست.‏

67ـ‏ وقتی که امام به منزل آقایان علما و مراجع می رفتند، تشریفات و اینکه‏‎ ‎‏کسانی همراهشان باشد، اینطوری نبود. فقط همین قدر بود که من برای سوار‏‎ ‎‏شدن و پیاده شدن خدمتشان باشم.‏

68ـ‏ اگرچه امام تا آخر به خانم عنایت جدی داشتند، باوجود این در موارد‏‎ ‎‏مالی روش خودشان را اعمال می کردند. مثلاً اگر خانم به اقتضای احساسات‏‎ ‎‏خانمها تمایلی داشتند؛ مثل اینکه بخواهند سفرۀ غذا را رنگین تر کنند یا فرش‏‎ ‎‏و در و دیوار و... امام تمایلی به تشریفات و ریخت وپاش نشان نمی دادند.‏

69ـ‏ امام مقید بودند که دو نوع غذا سر سفره نباشد. با آن امکانات و با آن‏‎ ‎‏هدایایی که می آوردند، اینطور نبود که چند نوع خورش باشد، گوشت، مرغ،‏‎ ‎‏ماهی و این خبرها نبود. این موضوع را تمام قوم وخویشها می دانند. ‏

70ـ‏ روزی در منزل امام بودم و گویا قرار بود چند نفر از خانمهای لبنانی‏‎ ‎‏مهمان باشند. خود خانم هم در پخت وپز و... کمک می کرد. با همۀ احترامی که‏‎ ‎‏امام برای خانم قائل بودند اگر خانم می خواست یک روز دو نوع خورش‏‎ ‎‏درست کند آقا می گفت نه.‏

‏     خانم نشسته بودند و داشتند به تهیۀ غذا کمک می کردند. من پرسیدم:‏‎ ‎‏خانم مهمان دارید؟ خانم گفتند: بله چند نفر خانم از لبنان هستند. ما وقتی که‏‎ ‎‏لبنان بودیم از ما خیلی پذیرایی و احترام می کردند و آنها امروز ناهار اینجا‏‎ ‎‏هستند. من اگر بشود دوست دارم دو نوع غذا برای اینها درست کنم؛ ولی آقا‏‎ ‎‏اخلاقش این نیست و حالا نمی دانم چه کار بکنم. در این بین آقا قدم زنان‏‎ ‎‏آمدند، داشتند اخبار را از رادیوی کوچک خودشان گوش می کردند.‏‎ ‎‏پرسیدند: خانم، مهمان دارید؟ خانم گفتند: بله، مهمان داریم. من اگر بشود‏
‎[[page 74]]‎‏می خواهم دو نوع خورش درست کنم. آقا گفتند: خوب، چی داری؟ گفتند:‏‎ ‎‏قیمه یا بادمجان. نمی دانم یک خورشی را اسم بردند. آن وقت آقا پرسیدند که‏‎ ‎‏خوب سالاد هم دارید؟ گفتند: بله، سالاد هم هست. فرمودند که: همان بس‏‎ ‎‏است و دیگر راه افتادند و رفتند و خانم دیگر با همان یک نوع غذا مهمانی را‏‎ ‎‏برگزار کردند.‏

71ـ‏ حضرت امام وقتی می خواستند اعلامیه بنویسند، هر کاغذی که دم‏‎ ‎‏دستشان بود برمی داشتند و رویش می نوشتند. گاهی اوقات برای‏‎ ‎‏صرفه جویی نامه هایی را که برایشان فرستاده بودند، پاکت آنها را باز می کرد و‏‎ ‎‏اعلامیه را روی آن می نوشتند.‏

‏***‏

‎ ‎

‎[[page 75]]‎

انتهای پیام /*