استاد عبدالحسین حائری

سبک برخورد امام با دیگران در مسائل عرفانی

کد : 80731 | تاریخ : 17/06/1395

‏یک بار رفتم از امام یک کتابی بگیرم، فهمیده بودم که ایشان یک ‏‎ ‎‏شرح دعای سحر دارند که نسخه آن را پیش دایی‌ام (حاج آقا مرتضی) ‏‎ ‎‏دیده بودم. امام عصرها می‌نشستند نزدیک محل نماز آقای سید ‏‎ ‎‏محمدتقی خوانساری و نماز می‌خواندند که خیلی صحنه جالب و ‏‎ ‎‏روحانی بود. پیش ایشان رفتم و گفتم: شرح دعای سحری دارید، ‏‎ ‎‏می‌خواهم ببینم. پاسخی فرمودند که آن وقت برایم خیلی سنگین آمد؛ ‏‎ ‎‏ولی بعدها فکر کردم و دیدم عجب حرفی زدند در عالم دوستی و ‏‎ ‎‏تربیت. ایشان فرمودند: نه، وقتش نیست حالا و این مصراع سعدی را ‏‎ ‎‏خواندند «باز دارد پیاده را ز سبیل»‏‎[1]‎‏ ‏

‏این سخن را در سال‌های 1326 یا 1327 که اوایل درس خارج من ‏‎ ‎‏بود به من گفتند. مطلب مهم اینکه امام به شدت مطالب داغ عرفانی را ‏‎ ‎‏مخفی نگه می‌داشتند. البته کتاب‌هایی چون اربعین حدیث و غیره را که ‏‎ ‎‏برای استفاده عموم نوشته بودند مخفی نمی‌کردند. در حالی که درباره ‏‎ ‎‏کتاب‌هایی چون ‏‏مصباح الهدایة‏‏، اصلا در حوزه اطلاعی از آن نداشتند و ‏‎ ‎‏تنها عده معدودی از آن مطلع بودند. ‏


‎[[page 98]]‎‏اما ریشه امتناع آن حضرت از طرح مسائل خاص عرفانی این بود که ‏‎ ‎‏اینها حقایق بسیار ظریفی است که اگر فهم نشود موجب انحراف خواهد ‏‎ ‎‏شد. بنابراین هر کسی را در درس‌های عرفانی خود راه نمی‌دادند و برای ‏‎ ‎‏ورود در آن جلسات شرایط دقیقی قائل بودند. تنها دایی من (آیت‌الله ‏‎ ‎‏دکتر شیخ مهدی حائری) و یک دو سه نفر دیگر توانسته بودند در آن ‏‎ ‎‏کلاس‌ها شرکت کنند، تازه درس عمومی‌شان منظومه بود، فقط منظومه و ‏‎ ‎‏آن وقت کتاب‌های داغ مانند: ‏فتوحات‏ و ‏فصوص‏ تنها برای دو سه نفر در ‏‎ ‎‏خانه تدریس می‌شد. ‏

‏امام وقتی مسائل عرفانی را مطرح می‌کردند دیگر در این عالم نبودند، ‏‎ ‎‏چنانکه در تفسیر سوره حمد درست مثل حاج‌آقا روح‌الله طلبه شده ‏‎ ‎‏بودند. الله اکبر، الله اکبر خلوص محض بودند؛ ولی خب نگذاشتند که ‏‎ ‎‏ادامه پیدا کند، شاید هم مصلحت نبود، حظ کردم از آن صحنه. ‏

‏امام، اعتقاد داشتند غالب بشر در درک حقایق عرفانی ناتوانند و به ‏‎ ‎‏این دلیل آن حقایق را مطرح نمی‌کردند. البته افراد خاصی هستند که این ‏‎ ‎‏توانایی را دارند، این ذوق به همه داده نشده است. ‏

‎ ‎

‎[[page 99]]‎

  • . مصراع دوم این بیت است یک قطعه مثنوی در دیباچه گلستان: خواب نوشین بامداد رحیل باز دارد پیاده را ز سبیل

انتهای پیام /*