فصل دوم

اهمیت روزه گرفتن

کد : 80949 | تاریخ : 16/06/1395

‏تابستان حدود چهل سال پیش در قم ساکن بودیم در آن موقع آب کم بود و پنکه‏‎ ‎‏یا کولر هم نداشتیم و همه جا خیلی گرم بود و شما نمی توانید تصور کنید چه‏‎ ‎‏تابستانی بود. در چلۀ این تابستان ماه مبارک رمضان شروع شد و خواهر بزرگم که‏‎ ‎‏خیلی ضعیف و لاغر بود، نُه ساله شد و باید روزه می گرفت. او پس از افطار کردن‏‎ ‎‏اولین روزه اش به آقا گفت: من فردا روزه نمی گیرم؛ آقا می بینند که علناً‏‎ ‎‏نمی توانند او را به روزه گرفتن مجبور نماید زیرا ممکن است روزه اش را بخورد و‏
‎[[page 87]]‎‏قبح روزه خوردن برایش از بین برود. از این رو بلافاصله دنبال یکی از دوستانشان‏‎ ‎‏فرستادند و گفتند: فلانی می خواهم همین امشب اینها را به تهران برسانی و ما‏‎ ‎‏دیروقت به تهران رسیدیم. بعد آقا گفته بودند: من دیدم این بچه روزه نمی تواند‏‎ ‎‏بگیرد و اهمیت روزه گرفتن برایش از بین می رود، بنابراین گفتم از قم برود که اگر‏‎ ‎‏یک روزی به او گفتیم روزه بگیر، بداند که باید روزه بگیرد نه اینکه بگوید می گیرم‏‎ ‎‏و بعد هم برود بخورد.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 88]]‎

  • . فریده مصطفوی.

انتهای پیام /*