فصل اول

اوقات خوش

کد : 81089 | تاریخ : 16/06/1395

‏وقتی بچه بودیم، گاهی اوقات شبها در منزل امام می خوابیدیم و آن شبها حال و‏‎ ‎‏هوای خاص خودش را داشت. صبحها امام داخل حیاط می آمدند که قدم بزنند،‏‎ ‎‏ما هم گوش به زنگ بودیم، امام که وارد حیاط می شدند، فوری می دویدیم پهلوی‏‎ ‎‏ایشان و دستمان را به کمرمان می زدیم و با ایشان قدم می زدیم. ما بچه های پر‏‎ ‎‏شر و شوری بودیم ولی وقتی با ایشان قدم می زدیم، خیلی آرام بودیم و خیلی هم‏‎ ‎‏به ما خوش می گذشت.‏‎[1]‎

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 12]]‎

  • )) سیدعماد طباطبایی (نتیجه حضرت امام).

انتهای پیام /*