علامه محمدتقی جعفری

مثلی که باعث خنده امام شد

کد : 81319 | تاریخ : 02/05/1395

‏     ‏‏در سال 1360 چند نفر از دانشمندان شوروی به ریاست پروفسور‏‎ ‎‏گانکوفسکی به ایران آمده و برای مصاحبه به منزل اینجانب آمدند. این‏‎ ‎‏مصاحبه که در حدود دو ساعت طول کشید، از طرف اعضای وزارت‏‎ ‎‏خارجه که در آن جلسه برای یادداشت حضور داشتند، تایپ شده و در‏‎ ‎‏اختیار شخصیتهای بزرگ قرار گرفت. پس از مصاحبه بعضی از آقایان‏‎ ‎‏پیشنهاد و اصرار کردند که مطالبی از این مصاحبه برای امام (‏‏قدس سره‏‏) نقل‏
‎[[page 46]]‎‏شود. چند روز بعد با اقدام آن آقایان به خدمت ایشان رسیدم و مقداری‏‎ ‎‏از آن مطالب که مابین ما مطرح شده بود، برای آن بزرگوار نقل نمودم. در‏‎ ‎‏ضمن آن مطالب این مسأله را عرض کردم: پس از آنکه دانشمندان‏‎ ‎‏شوروی گفتند: ما با شما مشترکات فراوانی داریم و می توانیم با یکدیگر با‏‎ ‎‏همان مشترکات زندگی کنیم و نظام حکومتی ما کاری با ایدئولوژیهای‏‎ ‎‏مذهبی ندارد و هم اکنون مسلمانان فراوانی در حزب ما مشغول فعالیتند.‏‎ ‎‏اینجانب در پاسخ آقایان شورویها گفتم: ما باید توجه داشته باشیم که در‏‎ ‎‏اسلام مسأله توحید و معاد و اینکه این دنیا گذرگاهی بسیار پرمعنی برای‏‎ ‎‏ابدیت است و پیامبرانی که از طرف خدا برای به فعلیت رساندن عقول‏‎ ‎‏مردم و هموار کردن یک حیات معقول برای آنان مبعوث شده اند، بسیار‏‎ ‎‏با اهمیت است و اسلام پاسخی را که برای سه سؤال (از کجا آمده ام و به‏‎ ‎‏کجا می روم و برای چه آمده ام؟) آماده نموده است، بسیار جدی است و‏‎ ‎‏زندگی بدون پاسخ صحیح به این سؤالات را قابل تفسیر و توجیه نمی داند‏‎ ‎‏و شما می دانید که تا این مسائل مورد اشتراک اقوام و ملل قرار نگیرد،‏‎ ‎‏اشتراک آنان در حیات واقعی ممکن به نظر نمی رسد. و آنچه که امکان‏‎ ‎‏دارد، یک زندگی مشترک ظاهری خواهد بود که با کمترین عوامل در‏‎ ‎‏معرض دگرگونی قرار خواهد گرفت. سپس به آقایان دانشمندان شوروی‏‎ ‎‏گفتم: البته ما نوعی دیگر مشترکات داریم که می توانیم با پذیرش آنها از‏‎ ‎‏تضادهای کشنده که همواره برضرر جوامع بشری بوده است، دست‏‎ ‎‏برداشته به رقابتهای سازنده بپردازیم در این موقع آقای گانکوفسکی‏‎ ‎‏گفتند: این مشترکات چیستند؟ اینجانب پاسخ دادم: مانند قانونمندی‏‎ ‎‏جهان هستی، ارزشهای اخلاقی مشترک، تحول و دگرگونیها بر موازین‏‎ ‎‏قانونی، پایدار تلقی کردن هر آنچه که به نفع انسانها در روی زمین است،‏‎ ‎‏احساس اشتراک در لذایذ و آلام یکدیگر و غیرذلک. پذیرش این امور‏
‎[[page 47]]‎‏مشترک ما را می تواند به یک همزیستی سالم موفق بسازد، به شرط اینکه‏‎ ‎‏همواره در صدد پیشرفت در تفاهم در حقایق عالیۀ هستی بوده باشیم. در‏‎ ‎‏این موقع یک مثال برای اصل حرکت و تحول از مثنوی مولوی آوردم‏‎ ‎‏که در ابیات ذیل جلب توجه می کند:‏

‏ ‏

‏هر نفس نو می شود دنیا و ما‏

‏ ‏‏بی خبر از نوشدن اندر بقا‏

‏عمر همچون جوی نو نو می رسد‏

‏ ‏‏مستمری می نماید در جسد‏

‏شاخ آتش را بجنبانی بساز‏

‏ ‏‏در نظر آتش نماید بس دراز‏

‏ ‏

‏     گفتم همین تشبیه حیات آدمی بر رودخانه جاری را دانشمند معروف‏‎ ‎‏شوروی آقای اوپارین نیز در کتاب خود (حیات: طبیعت و منشأ تکامل‏‎ ‎‏آن ص 57) چنین بیان می دارد: ‏

‏     «بدنهای ما مانند نهر روانند و موادشان بسان آب جوی پیوسته تازه‏‎ ‎‏می شود».‏

‏     در این موقع آقای دکتر صالح علی اف که ترجمۀ مصاحبه را به عهده‏‎ ‎‏گرفته بود چنین گفت: در یکی از مراکز علمی اتحاد جماهیر شوروی یکی‏‎ ‎‏از دانشمندان گفت که مولوی ماتریالیست است. من گفتم می دانید آن‏‎ ‎‏دانشمند با آن بیانش چه کرده است؟ آن دانشمند خواسته است یک‏‎ ‎‏تریلی را با بیست تن بار در یک قوطی کبریت جای بدهد و مقداری از‏‎ ‎‏قوطی را هم خالی نگاهداشته است که اگر در سرراه مسافری پیدا شود‏‎ ‎‏چند مسافر هم در توی آن قوطی کبریت جای بدهد. این مثال شدیداً‏‎ ‎‏امام(‏‏قدس سره‏‏) را خندانید و در موقع مصاحبه اعضای جلسه (آقایان شورویها و‏‎ ‎‏هم فضلای ایرانی) هم بسیار خندیده بودند. ‏

‎ ‎

‎[[page 48]]‎

انتهای پیام /*