پس از شهادت آیتالله سعیدی، مجلس ترحیمی منعقد شد. قرار شد که از مراجع هم در مجلس شرکت کنند، من هم رفتم و آیتالله سید صادق روحانی را آوردم. البته ساواک مجلس را به هم زدند.
در تشییع جنازه شهید غفاری هم جزو فعالین بودم. تشییع از سر پل آهنچی با سی، چهل نفر شروع شد و نزدیک خاک فرج قم انبوهی از جمعیت دیده میشد. شعارهایی به زبان فارسی و عربی میدادیم تا اینکه پلیس دخالت کرد و جمعیت را پراکنده کرد. ما هم فرار کردیم و با بیست و پنج نفر دیگر در حمامی پنهان شدیم. صاحب حمام آدم خوبی بود. او ما را از در پشتی حمام فراری داد. جنازه را خودشان بردند دفن کردند و سنگی هم رویش گذاشتند. مردم هم گاهی اوقات که برای فاتحهخوانی میرفتند. اسمی روی سنگ حک میکردند. گاهی گریزهایی به این شکل داشتیم.
[[page 70]]