چند مرحله گرفتار شدم. یکی سال 42 ـ 43 که در مشهد بودم؛ بعد سال 46 که در سمنان دو ـ سه ماهی بازداشت بودم؛ بعد 52 ـ 53 در تهران.
انقلاب که اوج گرفت. در شهادت حاج آقا مصطفی خمینی دیگر طاقت نیاوردم و هر جا که مردم دعوت میکردند، میرفتم. در ماه رمضان که مرا گرفتند یک شب در تبریز بازداشت بودم و بعد به تهران منتقل شدم. در تهران کتک و شکنجه نبود، بلکه فحاشی میکردند، میگفتند: تو جزو اشرار با سابقه هستی، ولی شکنجههای قبلی نبود. سرانجام در 22 بهمن 57 از زندان آزاد شدم؛ یعنی درهای زندان را مردم باز کردند.
[[page 47]]