با روی کار آمدن کارتر، برای اولین بار مطرح شد که از حقوق بشر برای بازدید از زندانها میآیند. فوری ظرفیت هر سلول نصف شد. یک تعداد سطل نو آوردند. کفش کتانی دادند. برای هر بند یک میز پینگ پنگ آوردند، فوتبال دستی و ورق و شطرنج به تمام بندها دادند. بچهها هم با بیمیلی و بیاعتنایی برخورد کردند و حتی حاضر نمیشدند تحویل بگیرند و در هر بندی یک تلویزیون بود که توی راهرو گذاشتند و اختیار روشن و خاموش کردنش معمولاً با بریدهها و تودهایها بود. ما فقط چهارشنبهها که راز بقا داشت، تلویزیون نگاه میکردیم.
یواش یواش رفتار زندانبانها عوض شد. تعدادی پزشک از مجامع بینالمللی آمدند و زندانیان را معاینه و معالجه کردند. بعضی زندانیان هم حقایق را گفتند. حرفهایی که زندانیان به دکترها میگفتند توسط ساواک ترجمه میشد و عین مطالب را انتقال نمیدادند.
[[page 83]]ما برای تهیه و خواندن کتاب مشکل داشتیم ولی با روی کار آمدن کارتر و آمدن حقوق بشریها، کتاب وارد بندها شد که خیلی موجب خوشحالی ما شد.
[[page 84]]