فصل چهارم: خاطرات حسن ملک

ماجرای درگیری و کشته شدن جمال شریف زاده

کد : 81661 | تاریخ : 30/04/1395

‏جمال شریف زاده‏‏ به همراه مصطفی قمی‏‏ و یک خواهر خانه ای در میدان ‏‎ ‎‏منیریه اجاره کرده و زندگی می کردند. آنجا خانه تیمی شان بود. یکی از ‏‎ ‎‏همسایه های ما که خانه اش آنجا بود، تعریف می کرد که در میدان منیریه ‏‎ ‎‏تعدادی جنازه ریخته بود. درگیری در میدان منیریه آغاز می شود، ساواک ‏‎ ‎‏و شهربانی به آنجا می ریزند. آنها تا آنجا که تیر داشتند شلیک می کنند. ‏‎ ‎‏مصطفی تیر می خورد و کشته می شود. جمال هم قرص سیانور می خورد ‏‎ ‎‏و خودش را می کشد و آن خواهر هم نارنجکی منفجر می کند و کشته ‏‎ ‎‏می شود. به همین خاطر اطلاعاتی از طرف آنها در مورد من به ساواک ‏‎ ‎‏نرسیده بود. من شنیدم جمال آنجا تا توانسته از جمعیت و نفرات آنها ‏‎ ‎‏کشته است؛ ولی آنها می گفتند؛ مردم را کشته است.‏

‏جمال خانواده ای مذهبی داشت که اهل نماز بودند. پدرش با مبارزات ‏‎ ‎‏جمال مخالف بود و همیشه می گفت: تو با این کارها هم خودت را به ‏‎ ‎‏دردسر می اندازی و هم ما را. این کارها را رها کن و بیا زندگی ات را ‏‎ ‎‏بکن. ولی جمال به این حرفها گوش نمی داد. نان آن پدر را نمی خورد و ‏‎ ‎‏هیچ رابطه ای هم با پدرش نداشت و می گفت: من وظیفه خودم را ‏‎ ‎‏می دانم.‏

 

[[page 185]]

انتهای پیام /*