فصل سوم: خاطرات علی محمدآقا

نحوه ورود کتاب به زندان

کد : 81710 | تاریخ : 30/04/1395

‏بچه ها در زندان برای مطالعه نیاز به کتاب داشتند. مسؤولان اجازه ‏‎ ‎‏نمی دادند هر کتابی داخل زندان بیاید. ساواک لیستی از کتابهای ممنوعه ‏‎ ‎‏تهیه کرده بود. اگر کتابی جزو آن لیست بود، از ورود آن به زندان ‏‎ ‎‏جلوگیری می کرد. کتابهایی را که لازم داشتیم به بچه های بیرون زندان ‏‎ ‎‏اعلام می کردیم. آنها کتاب را می خریدند، صحافی اش را باز می کردند و  ‏‎ ‎‏جلد آن را با جلد کتاب دیگری عوض می کردند و دوباره آن را صحافی ‏‎ ‎‏می کردند.‏

‏محمد کچویی - خدابیامرز - که بعدها رئیس زندان اوین‏‏ شد و از ‏‎ ‎‏بچه های مخلص بود، در زندان به همه ما صحافی یاد داد. چون صحاف ‏‎ ‎‏بود و با عزت شاهی در بازار کار صحافی انجام می دادند. آنها کارشان ‏‎ ‎‏این بود که کتابهای ممنوعه را با جلد کتاب آشپزی صحافی می کردند و ‏‎ ‎‏می آوردند. مأمور با دیدن آن کتاب به لیست نگاه می کرد. وقتی اسم آن ‏‎ ‎‏کتاب را در لیست نمی دید، می گفت: می توانی ببری. ما هم آن را داخل ‏‎ ‎‏زندان جاسازی می کردیم. در زندان کتابهای ممنوعهِ زیادی بود که روی ‏‎ ‎‏جلدش عنوان دیگری داشت. البته بعضی از زندانی ها را هم می بردند و ‏‎ ‎‏می گفتند به ما خبر بدهید بچه ها چه کتابهایی را بیشتر می خواندند، چه ‏‎ ‎‏کسانی با چه کسانی ارتباط دارند. این خبرها را از زندانی ها می گرفتند. ‏‎ ‎
‎[[page 147]]‎‏بعد می آمدند فلان کتاب را از کتابخانه می بردند؛ چون فهمیده بودند که ‏‎ ‎‏این کتاب مثلا کتاب «شورش برده ها» یا «پرتوی از قرآن» است و با ‏‎ ‎‏عنوان دیگری در کتابخانه است.‏

 

[[page 148]]

انتهای پیام /*