فصل دوم: خاطرات مهدی فرهودی

آزادی از زندان

کد : 81776 | تاریخ : 30/04/1395

‏در اوین‏‏ بندی بود به نام «بندِ فرجی ها». آنها کسانی بودند که یک سال، ‏‎ ‎‏دو سال یا شش ماه از محکومیتشان گذشته بود و هنوز در زندان بودند. ‏‎ ‎‏این گروه بعضی شبها مراسم داشتند و مراسمشان شامل اجرای تئاتر، ‏‎ ‎‏سخنرانی و کارهای گروهی بود. وقتشان به خوبی می گذشت. البته ‏‎ ‎‏هواخوری اوین مانند قصر نبود و آن قدر آزاد نبودیم. روزی یک ساعت ‏‎ ‎‏یا یک روز در میان یکی - دو ساعت برای هواخوری به حیاطی می رفتیم ‏‎ ‎‏که کوچک بود و دیوارهای بلندی داشت.‏

‏بعد از یک ماه، یک روز من را صدا کردند و نزد بازجویی به نام ‏‎ ‎‏مشیری بردند. او کمی با من صحبت کرد و گفت: " باید قول بدهی که ‏‎ ‎
‎[[page 83]]‎‏علیه امنیت کشور کاری نکنی و یک تعهد در این زمینه بنویسی تا آزادت ‏‎ ‎‏کنیم." تعهد نامه ای از من گرفتند و من را شبانه با چشمان بسته در اتوبان ‏‎ ‎‏پارک وی‏‏ [ شهید چمران‏‏] رها کردند. وقتی چشمانم را باز کردند، جلوی ‏‎ ‎‏چشمم سیاهی می رفت. بعد از آن دیگر کسی را ندیدم. فقط ماشینی بود ‏‎ ‎‏که من را گذاشت و رفت. ابتدا هاج و واج بودم و نمی دانستم کجا ‏‎ ‎‏هستم. بعد که کمی توجه پیدا کردم یک تاکسی گرفتم و تا خانه آمدم. ‏‎ ‎‏البته پول هم نداشتم، از خانواده ام گرفتم و به راننده دادم.‏

 

[[page 84]]

انتهای پیام /*