فصل دوم: خاطرات مهدی فرهودی

دوستان دوران مبارزه

کد : 81797 | تاریخ : 30/04/1395

‏پس از شرکت در جلسات آقای ساجدی با چند تن از دانشجویان ‏‎ ‎‏روشنفکر، مذهبی و معتقد - که همگی بعداً به شهادت رسیدند و خدا ‏‎ ‎‏رحمتشان کند - آشنا شدم.‏

‏از جمله ی آن افراد مصطفی خوشدل‏‏ بود که دانشجو بود و با من ‏‎ ‎‏ارتباط خانوادگی داشت. دیگری ایرج ذوقی‏‏ بود که در رشته فیزیک ‏‎ ‎‏مشغول تحصیل بود. مسعود حقگو‏‏ هم از دیگر دوستان هیأتی بود که ‏‎ ‎‏محصل بود. ارتباطات مخفی من با آنها شروع شد و زمانی که مبارزه ‏‎ ‎‏مسلحانه بچه های مذهبی شکل گرفت، من ناخودآگاه از طریق این ‏‎ ‎‏دوستان که ارشادم می کردند به مسجد مرحوم آیت الله طالقانی‏‏  ( مسجد ‏‎ ‎‏هدایت) پیوند خوردم و در آنجا با افرادی از جمله مرحوم مهندس ‏‎ ‎‏مهدی بازرگان‏‏، دکتر یدالله سحابی‏‏، مرحوم محمدتقی شریعتی‏‏ ( پدر دکتر ‏‎ ‎‏شریعتی‏‏ و صاحب تفسیر نوین ) و دکتر عالی‏‏ آشنا شدم. ساختار فکری ‏‎ ‎‏بچه ها و مبارزات آنها در آن شرایط برای من نیرودهنده بود؛ نیرویی که ‏‎ ‎‏بعد از دستگیری امام در 15 خرداد به اوج خود رسید. مدام می شنیدم که ‏‎ ‎‏دوستان وآشنایانم توسط ساواک و یا گشتی های آنها در خیابان دستگیر ‏‎ ‎‏شده اند؛ چون کار به جایی رسیده بود که ساواک هر کس را که قدری ‏‎ ‎‏محاسن داشت و یا کفش کتانی می پوشید دستگیر می کرد. در این رابطه ‏‎ ‎‏به خاطر دارم یکی ازدوستانم را 4-3 باری دستگیر کرده و به کلا نتری ‏‎ ‎‏برده و بعد از یک هفته آزاد کرده بودند.‏


‎[[page 67]]‎‏یکی از این نمونه ها، دستگیری آقای مهدی ملک‏‏ ‏‏الکتاب بود ( وی ‏‎ ‎‏دوست مشترک من و جمال و کارگری از خانواده مستضعف بود که در ‏‎ ‎‏یک تراشکاری کار می کرد و برای ما قالب پوسته نارنجک تهیه می کرد.) ‏‎ ‎‏خود را موظف می دانستم که به خانواده او سرکشی کنم و پولی را که ‏‎ ‎‏دوستان جمع کرده بودند و از روی اطمینان به من سپرده بودند، به آنها ‏‎ ‎‏برسانم.‏

‏خاطره دیگری که در این زمینه دارم اینکه حدود ساعت 12-11 شب ‏‎ ‎‏بود که به خانه یکی از دوستان به نام حسین بازرگان‏‏ ریختند، شیشه ها را ‏‎ ‎‏شکستند و او را دستگیر کرده و با خود بردند.‏

 

[[page 68]]

انتهای پیام /*