فصل اول: خاطرات حمید حاجی عبدالوهاب

وقایع مدرسه رفاه

کد : 81812 | تاریخ : 30/04/1395

‏در مدرسه رفاه‏‏ آقایانی بودند که با اسلحه کار نکرده بودند. من یک دوره ‏‎ ‎‏سربازی رفته بودم و می دانستم چگونه با اسلحه کار کنم. این افراد ‏‎ ‎‏نمی دانستند که ‏‏کلت رولور ضامن ندارد. شخصی کلت‏‏ ‏‏را در دست‏‏ ‏‏گرفت ‏‎ ‎‏و آن را چرخاند و یک دفعه شلیک کرد. خدا رحم کرد گلوله به کسی ‏‎ ‎‏نخورد، چون لوله کلت رو به زمین بود. آن فرد تازه فهمید که کلت ‏‎ ‎‏ضامن ندارد و خطرناک است و نباید به این شکل از آن استفاده کرد.‏

‏در مدرسه رفاه‏‏ که بودیم پسر بچه تقریباً دوازده ساله ای پیش من آمد ‏‎ ‎‏و با ضجه و زاری اصرار داشت که هر ‏‏طور‏‏ ‏‏شده می خواهد نگهبان امام‏‏ ‏‏باشد. ‏‎ ‎‏هر چه به او گفتیم که تو اسلحه را نمی شناسی و طرز کارش ‏‏را بلد‏‏ ‏‏نیستی ‏‎ ‎‏و... حریفش نشدیم. بالا خره مجبور شدم یک قبضه اسلحه « ام-یک » ‏‎ ‎
‎[[page 48]]‎‏دست او بدهم. آن روزها این اسلحه را در اختیار داشتم. او پس از ‏‎ ‎‏گرفتن اسلحه سِرپست (پشت بام) رفت. وقتی سرِ پست خوابش برد، ‏‎ ‎‏اسلحه را از او جدا کردم. بالاخره راضی شد آن را تحویل بدهد.‏

 

[[page 49]]

انتهای پیام /*