فصل اول: خاطرات حمید حاجی عبدالوهاب

تصمیم به ترور شاه

کد : 81842 | تاریخ : 30/04/1395

‏خدمت من در ژاندارمری بود و این فرصت خوبی بود که بین مردم ‏‎ ‎‏روستاها بچرخم و عمق فقر و تبعیض و فساد را در اقصی نقاط محدودهِ ‏‎ ‎‏خدمتی خود شاهد باشم. این مسائل باعث شد که کینهِ من نسبت به شاه‏‏ ‏‎ ‎‏زیاد شود. تا این که روزی من را به عنوان حلقه سوم محافظت شاه که به ‏‎ ‎‏رامسر‏‏ آمده بود، بردند. یک اسلحه «ام-یک» به من دادند. موقعی که شاه ‏‎ ‎‏از هتل رامسر، کاخ خود خارج می شد، تصمیم گرفتم از همان جا او را ‏‎ ‎‏بزنم. ولی با یک جابجایی از تیررس من خارج شد. ظاهراً محافظان شاه ‏‎ ‎‏از این قضیه بو برده بودند، ولی چون عملا تیراندازی انجام نگرفت ‏‎ ‎‏نتوانستند تشخیص دهند که چه کسی به طرف شاه نشانه گیری کرده ‏‎ ‎‏است.‏

‏علی اَیّ حال، فکر می کنم هر جوان دیگری هم در معرض این مسائل ‏‎ ‎‏قرار می گرفت و مقداری اهل فکر می بود، مطمئناً به همین نتایجی ‏‎ ‎‏می رسید که بنده رسیده بودم. فکر می کردم که شاه‏‏ نه تنها خاصیتی برای ‏‎ ‎
‎[[page 20]]‎‏مملکت ندارد، بلکه موجب ذلّت و خواری مملکت است.‏

 

[[page 21]]

انتهای پیام /*