در اوایل حکومت رضا شاه روحانیون و رجال صالحی در دستگاه اداری کشور بخصوص در دادگستری بودند که برخی از آنها عبارت بودند از مرحوم آقا سید محمد فاطمی، حاج سید نصرالله تقوی، میرزا طاهر تنکابنی، شیخ محمد عبده، آقا میرزا مهدی آشتیانی، سید حسین مشکان طبسی، صدرالاشراف و آقا سید علی شاه باغی حائری، مشیرالاشراف، آقا حسین رضوی همدانی. حتی در کشف حجاب از مشیرالاشراف در بروجرد دعوت می کنند او جواب می دهد من قاضی هستم و شرکت در این مجلس عدالت را می شکند و شرکت نمی کند. گویا داور مرحوم شیخ رضا ملکی وکیل دادگستری را برای مجلس کشف حجاب دعوت می کند (یادم نیست داور بود یا دیگری) مرحوم ملکی حتی شنیدم مجتهد بود و در هوای سرد با آب سرد غسل می کرد و نماز شب می خواند در محاکمات طرز مخصوصی داشت و عالم بود مبتکر و مخترع هم بود
[[page 164]]و قابل استفاده محسوب می شد در جواب می گوید حامل نامه بیاید نزد من بالا می رود و می گوید نگاه کن من چشمم خراب است دستمال روی چشمم بسته ام و رو به دیوار قلیان می کشم به داور بگو در جنگ کربلا شخصی بنام عبیدالله را دعوت می کنند این عبیدالله رئیس یکی از عشایر بوده و او به حامل دعوت می گوید بیا من را ببین پایم شکسته است و در رختخواب خوابیده ام (بیانات مرحوم ملکی) این عبیدالله که برای هر کار به قرآن استخاره می کرده است استخاره می کند کنار جوی آب وضو بگیرد بد می آید کنار استخر بد می آید پایین عمارت بد می آید توی اطاق با ابریق و آفتابه لگن بد می آید و وقتی دید وقت زیادی برای نماز نمانده ناچار می شود استخاره می کند که از درب به پایین عمارت بپرد و از آب آنجا وضو بگیرد خوب می آید می پرد و پایش می شکند و با این حال در رختخواب خوابیده می گوید به عبیدالله بگو شمشیرت را بردار و بیا اگر راست می گویم لیس علی الاعرج حرج و اگر دروغ می گویم با شمشیر گردنم را بزن. شما هم به آقای داور بگویید شمشیرش را بردارد و بیاید اگر راست می گویم لیس علی الاعمی حرج و اگر دروغ می گویم با شمشیرش گردنم را بزند ـ گویا دکتر ملکی دادستان کل که محاکمه قاتل های مرحوم مدرس و سایرین را به عهده داشت پسر این مرحوم شیخ رضا ملکی است. شیخ رضا ملکی را کراراً در خمین دیده بودم بسیار قابل استفاده بود. مأموران خوبی وزرای خوبی وکلای صالحی بودند ولی مشاهده کردند رضاشاه دروغ می گوید آلت دست اجنبی است نوکر است مطیع است کناره گرفتند.
وقتی رضا شاه به صدرالاشراف وزیر دادگستری می گوید این مرد کثیف (میرزا طاهر تنکابنی) را از دیوان کشور (تمیز سابق) بیرون کن صدرالاشراف می گوید روسای دیوان کشور را نمی شود بیرون کرد اجازه بدهید محکمه تشکیل دهیم و محاکمه کنیم. با تشدد می گوید قانون آن است که من می گویم برو خانه ات بنشین و مشت محکم روی میز می زند. صدرالاشراف به خانه رفت و مرحوم آقا میرزا طاهر تنکابنی هم به خانه رفت و نشست و ممنوع الملاقات شد تقصیر مرحوم تنکابنی این بود که املاک خود را مجانی یا به دراهم معدوده به رضاشاه نداده و پیشکش نکرده است. آنچه گفته می شد این بود که انگلیس می خواست پهلوی در شمال مالکیت زیاد داشته باشد تا از روی عشق به دارایی و املاک و عقار شخصاً بر علیه کمونیستها و شوروی قیام و اقدام کند.
[[page 165]]