ابوالقاسم خان که پسر ششم امیرمفخم بختیاری بود در دورۀ نخست وزیری مصدق، به تحریک محمد رضا شاه علیه مصدق قشون کشی کرد و در بختیاری مشغول اخلال و مخالفت شد. موقعی که از تهران قصد داشت به چهار محال بختیاری و میزدج برود به مرحوم دکتر مصدق اطلاع دادند که قصد خروج و تمرد و اخلال دارد او را بازداشت کنید. جواب داده بود چگونه وقتی هنوز عملی مرتکب نشده، مورد مؤاخذه قرار گیرد؟ دکتر مصدق پابند به قوانین بود و از قانون تجاوز نمی کرد و حتی حاضر نبود اطرافیانش تخطی از قانون ـ ولو به نفع او باشد ـ بنمایند. به خاطر دارم مرحوم سید محمد علی خان کشاورز صدر، استاندار تهران و دوست او گفته بود اجازه دهند انتخابات را با افراد صالح و کاندیدای خوب انجام دهیم. وزیر کشور مرحوم اللهیار صالح از رجال و نیز صالح بود و بعد آقای دکتر غلامحسین خان صدیقی که مردی درست و قانونی بود وزیر کشور شد و هر دو از صلحا بودند. آقای میرزا هادی خان اشتری هم که قبلاً یا بعداً، استاندار بود و هیچکدام از قانون تخطی نمی کردند. دکتر مصدق به آقای کشاورز صدر که اصلاً اهل دهات خمین و مورد علاقه دکتر مصدق بود گفته بود اگر شما یا آقای مکی (حسین مکی) که به منزلۀ چشم من یا بازوی من هستید (تقریباً به این عناوین) چنین عملی انجام دهید، من با شما نمی توانم دوستی یا رفاقت داشته باشم. برای مثال آقای دکتر صدیقی یک روز به ایشان می گوید از زندانیها سه نفر بی تقصیریشان ثابت شده. آقای نصرت الله امینی اراکی شهردار تهران که الآن زنده است (و دکتر صدیقی نیز زنده است) که هر دو حاضر بوده اند، آقای مصدق می گوید فردا آنها را آزاد کنید. شهردار
[[page 203]]می گوید به چه مجوزی تا فردا در زندان بمانند. دکتر با حال گریه می گوید همین الساعه بروید و آنها را آزاد کنید (یادشان بخیر نظیر این امور از مرحوم اللهیار صالح و دکتر صدیقی و سایر متصدیان امور مخصوصاً دکتر شایگان و خود دکتر مصدق زیاد به خاطر دارم).
[[page 204]]