داوود عباس زاده

میوه شیرین وحدت

کد : 82063 | تاریخ : 17/06/1395

‏ما حدود پنج ـ شش ماه مرتب نماز جماعت داشتیم و در آخر نمازمان «و عجل فرجهم»‏‎ ‎‏می گفتیم و لعنت بر صدام می فرستادیم. البته، اگر شرایط مساعد نبود با صدای آرام‏‎ ‎‏لعنت می فرستادیم. آنها هم خیلی از این «و عجل فرجهم» می ترسیدند و هنگامی که این‏‎ ‎‏علاقه ما را به امام می دیدند، حساب کار دستشان می آمد و می دانستند که اگر به امام‏‎ ‎‏توهین کنند با چه مشکلاتی مواجه می شوند. بعد از مدتی که اسرا به اصطلاح در اردوگاه‏‎ ‎‏جا افتادند و با هم آشنا شدند و همدیگر را شناختند، دیگر هیچ وقت عراقی ها نتوانستند‏‎ ‎‏حرفی بزنند و در برابر اتحاد اسرا مقاومت کنند؛ حتی اگر جلو یک نفر می توانستند‏‎ ‎‏حرفی به امام بزنند، اگر خود او هم اعتراض نمی کرد، اسرای دیگر ساکت نمی ماندند و‏‎ ‎‏با شجاعت جلو آنها می ایستادند و این باعث می شد که عراقی ها با احساسات بچه ها‏‎ ‎‏بازی نکنند؛ خصوصاً درباره امام.‏

‎ ‎

‎[[page 3]]‎

انتهای پیام /*