یادم می آید عراقی ها برای در هم شکستن مقاومت بچه ها تصمیم گرفته بودند بین آنها اختلاف ایجاد کنند. به این ترتیب که عده ای از بچه ها را مخالف با نظام و امام، و عده ای دیگر را موافق با آن قرار دهند. آنها بنا داشتند روی آن عده مخالف کار کنند و برای این منظور، عده ای را با همکاری سربازهایشان، که با بچه ها بیشتر ارتباط داشتند، جدا کردند. خوب، همۀ انسانها قدرتشان به یک اندازه نیست. به قول مرحوم ابوترابی: «هر کدام از ما ظرفیتی داریم؛ یکی یک ساله می بُرَد، یکی دو ساله می بُرَد، یکی ده ساله می بُرَد و بالاخره هر کس ظرفیتی دارد». معمولاً، آنهایی که ظرفیت پایین تری داشتند سنشان هم کمتر بود. این را هم بگویم که همه این افراد در جنگ اسیر نشده بودند، بلکه عراقی ها عده ای را هم از شهرهای اشغال شده اسیر کرده بودند که در اردوگاه اسرای جنگی نگهداری می کردند. وقتی بچه های ما متوجه موضوع شدند، روی این افراد کار کردند و توجیهشان کردند که بروید و در برنامه عراق شرکت کنید، اما سعی کنید اصلاً ضعف نشان ندهید. به یاد دارم روزی وزیر ارشاد عراق برای این گروه صحبت کرده بود و آرام آرام شروع کرده بود به توهین به امام. وقتی اسم امام را برده بود، بچه ها صلوات فرستاده بودند و خلاصه، بساطشان را بر هم زده بودند. عراقی ها فهمیدند که نمی توانند این کار را انجام دهند، تلاش کردند از راههای دیگر بچه ها را به فساد بکشانند؛ از جمله، با آوردن تلویزیون و پخش موسیقیهای مبتذل ایرانی از بلندگو به صورت شبانه روزی. با این وجود، به هدفشان نرسیدند.
[[page 26]]