علی اکبر هاشمی

کلافه شدن افسر عراقی

کد : 82135 | تاریخ : 17/06/1395

‏در آنجا، برای ما بدترین و سخت ترین چیز زمانی بود که دشمن به امام توهین می کرد و‏‎ ‎‏ما نمی توانستیم دفاع کنیم و کاری انجام دهیم. یکی از کارهایی که بچه ها در این باره‏‎ ‎‏می کردند این بود که تا اسم امام را می شنیدند بلافاصله و بدون کوچک ترین وقت کشی‏
‎[[page 42]]‎‏سه صلوات بلند می فرستادند و این به دشمن ثابت می کرد که ما هیچ حرفی را درباره‏‎ ‎‏امام قبول نمی کنیم و به اماممان اعتقاد داریم و حرفهای شما در ما تأثیر نمی کند. این کار‏‎ ‎‏آنقدر موجب آزار عراقی ها می شد که یک بار، یکی از افسرانی که برای سخنرانی آمده‏‎ ‎‏بود نزدیک بود دیوانه شود؛ چون ما هر بار که او اسم امام را می آورد یا حتی حرفی‏‎ ‎‏می زد که یادی از امام داشت و منظور از آن امام بود، بدون تأمل سه صلوات‏‎ ‎‏می فرستادیم. او آنقدر عصبانی شد که با دو دست به سر خود کوبید و گفت: چرا‏‎ ‎‏اینطوری می کنید و نمی گذارید حرفم را بزنم؟ مگر امام، حضرت محمد(ص) است که‏‎ ‎‏برای او صلوات می فرستید؟ ما هم می گفتیم: منظور ما این است که به نام امام برای‏‎ ‎‏حضرت محمد(ص) صلوات بفرستیم، چون ایشان هم از خاندان آنان است. او می گفت:‏‎ ‎‏پس چرا سه صلوات می فرستید؟ و ما می گفتیم: ثوابش بیشتر است. خلاصه، خیلی برای‏‎ ‎‏آنان سخت بود که ببینند ما هیچ توجهی به تبلیغات آنان نمی کنیم و بر راه و عقیده خود‏‎ ‎‏محکم و استواریم. ‏

‎ ‎

‎[[page 43]]‎

انتهای پیام /*