علی اکبر هاشمی

قسم دشمن به قرآن

کد : 82136 | تاریخ : 17/06/1395

‏زمانی که می خواستند اسرا را به کربلا ببرند، ابتدا همه ما مخالفت کردیم و گفتیم: ما‏‎ ‎‏نمی آییم! گفتند: چرا، مگر شما آرزوی زیارت امام حسین(ع) ندارید، پس چرا می گویید‏‎ ‎‏نمی آییم؟ و این دستور سید رئیس ‏‏[‏‏صدام‏‏]‏‏ است که شما را به کربلا ببریم. می گفتیم: شما‏‎ ‎‏می خواهید با این کار علیه ایران و به نفع خودتان تبلیغ کنید و ما نمی آییم. تا اینکه آنها را‏‎ ‎‏مجبور کردیم به قرآن قسم بخورند که دسیسه ای در کار نیست. بالاخره، ما راضی شدیم‏‎ ‎‏و به کربلا رفتیم. اما وقتی داخل اتوبوسها رفتیم، متوجه شدیم که عکس صدام را به همه‏‎ ‎‏اتوبوسها زده اند. گفتیم: این خودش نوعی تبلیغ است و ما هرگز سوار اتوبوسی که عکس‏‎ ‎‏صدام بر آن باشد نمی شویم. برای همین، بچه ها حمله کردند و عکسهای صدام را کندند‏‎ ‎‏و تمام اتوبوسها را از عکس آن ملعون پاک کردند. برنامه این بود که ما در حرم امام‏‎ ‎‏حسین(ع) و حرم حضرت ابوالفضل(ع) به مدت نیم ساعت زیارت کنیم و بعد به نجف‏‎ ‎‏برویم. اما بچه ها با ارادتی که از خود به حضرت امام حسین(ع) نشان دادند، تمام‏
‎[[page 43]]‎‏برنامه های آنان را به هم ریختند. بچه ها به هر نحو که می دانستند عزاداری می کردند و‏‎ ‎‏سینه خیز به سمت حرم می رفتند. در نهایت، بعد از حدود سه ساعت، عراقی ها توانستند‏‎ ‎‏بچه ها را از آنجا جدا کنند و به نجف ببرند. به نجف که رسیدیم، بعد از زیارت رفتیم تا‏‎ ‎‏ناهار بخوریم. سالن ناهارخوری در طبقه بالای یک ساختمان بود. بچه ها از قبل عکسی‏‎ ‎‏بزرگ و پارچه ای از امام طراحی کرده بودند که دور کمر یکی از اسرا بسته شده بود. در‏‎ ‎‏آنجا، آن عکس را از پنجره سالن ناهارخوری به طرف بیرون آویزان کردیم. مردم عراق‏‎ ‎‏هم که خیلی هیجان زده شده بودند، عکس را به یکدیگر نشان می دادند. وقتی عراقی ها‏‎ ‎‏متوجه شدند، سریعاً عکس را از آنجا برداشتند و پشت لباس بچه هایی که مشکوک‏‎ ‎‏بودند علامت زدند تا بعد به حسابشان برسند.‏

‎ ‎

‎[[page 44]]‎

انتهای پیام /*