یادم هست در سال 61 که آیت الله بهشتی و یارانش در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی شهید شدند (این حادثه در ابتدای اسارت ما اتفاق افتاد)، جوّ نگران کننده ای در اسارت برای اسرا ایجاد شد؛ چون از یک طرف دشمنان خارجی و از طرف دیگر، منافقین و افراد سست ایمانی که در بین ما بودند، مشکل ساز شده بودند و ما را مورد طعن و زخم زبانهای کشنده قرار می دادند و به ما می گفتند: همین روزهاست که انقلاب سقوط کند. آن وقت، ما شما را در همین اردوگاه به این ستونها می بندیم.
به هر حال، ما نگران انقلاب بودیم و به خاطر شرایط سنی (من بیست سال بیشتر نداشتم)، خود من قدرت تحلیل مسائل را نداشتم و از این بابت درک مسائلی که پیش می آمد، برایم سخت بود. در میان این بحران، رادیو عراق با صدای بلند اعلام کرد که بهشتی مرد؛ محمد منتظری مرد؛ ناطق نوری مرد و... . بچه ها جمع شده بودند و این خبر را گوش می کردند و نگرانی شدیدی به خاطر سرنوشت انقلاب در آنها به وجود آمده بود. در این هنگام، یکی از دوستان که مسئول پخش اخبار بود و از طریق رادیوی مخفی، ایران را گرفته بود، جمله ای از حضرت امام نقل کرد که من وقتی آن را شنیدم کاملاً آرام گرفتم. این جمله آنقدر زیبا بود که من همان وقت حفظش کردم. امام در زمانی که 72 نفر از بهترین یاران خود را از دست داده بود و منافقین داخلی این ضربۀ سخت را بر پیکر انقلاب زده بودند فرموده بودند: «آمریکا و ایادی جنایتکارش بدانند که در برابر حیثیت اسلامی، من پر کاهی بیش نیستم و ما یک روز به سراغ آمریکا خواهیم رفت». این جمله امام به ما آرامش داد و روحیۀ ما را بالا برد و نگرانیهایی را که درباره انقلاب داشتیم رفع کرد.
[[page 50]]نفوذ کلام حضرت امام در اُسرا بسیار زیاد بود. شاید بتوانیم این تعبیر را از سخنان حضرت امام داشته باشیم که این سخنان مثل بارانی که آهسته و پیوسته می آید و بر سبزه زارها می نشیند و آسیبی هم نمی رساند، بر دلهای مشتاقان فرود می آمد و باعث آرامش آنها می شد.
[[page 51]]