یک بار معاون وزیر اطلاعات عراق، که سردبیر روزنامه القادسیه هم بود، به اردوگاه ما آمد. او برای ما صحبت کرد و در لابه لای سخنانش گفت: خمینی کشور شما را ویران
[[page 65]]کرده است و از این دست حرفها. پس از تمام شدن صحبتهای او یکی از بچه ها گفت: صلوات بفرستید. بچه ها صلوات بسیار بلندی فرستادند که علاوه بر صلوات معروف، اضافاتی هم داشت که بچه ها آن را به طور کامل می گفتند: «اللهم صلی علی محمد و آل محمد و ایّد امام الخمینی و انصر جیوش المسلمین و بشر الصابرین».
معاون وزیر اطلاعات عراق خیلی ناراحت شد و از آسایشگاه بیرون آمد و گفت: ما نمی دانیم ما اسیر شما هستیم یا شما اسیر ما؟! خلاصه، مقاومت بچه ها آنان را بیچاره کرده بود.
[[page 66]]