در اسارت و در اردوگاههای عراق، داشتن عکس حضرت امام و نگهداری آن ممنوع بود. در عین حال، ما با برنامه هایی که داشتیم و کارهای فرهنگی ای که انجام می دادیم، همیشه عکسی از امام داشتیم. عده ای از بچه ها نقاش بودند و عکس امام را برای بعضی مناسبتها می کشیدند که در آن مناسبت استفاده می شد. البته، با در نظر گرفتن شرایط و رعایت جهات امنیتی. گاهی هم خود عراقی ها در روزنامه هاشان عکس حضرت امام را
[[page 90]]چاپ می کردند؛ مخصوصاً این اواخر که حضرت امام مریض شده بودند. ما هم با استفاده از آن عکسها و خبرهایی که اسرای جدید از ایران می آوردند یا اخباری که می شنیدیم، با حضرت امام ارتباط داشتیم. البته، اینها اموری نبود که به راحتی انجام گیرد و ما در انجام آنها آزاد باشیم یا مثلاً خودمان به اردوگاه عکس برده باشیم. چون عراقی ها هر وقت می خواستند اسیری را به اردوگاه ببرند، لباسهای او را از او می گرفتند و لباس جدیدی به او می دادند. در ضمن، با آن تفتیشهایی که انجام می دادند (گاهی دو ـ سه بار در روز به داخل آسایشگاه می ریختند و تفتیش می کردند). هیچ کس نمی توانست عکس امام را پیش خودش نگه دارد. حقیقت این است که حضرت امام در دل بچه ها جای داشت و از این رو، داشتن عکس ایشان زیاد مهم نبود، هر چند نگاه به عکس امام، مایه ارتباط قلبی انسان با ایشان می شد و این برای دوستان در اسارت نشاط آور و روحیه دهنده بود. همین که عراقی ها می گفتند به حضرت امام اهانت بکنید و بچه ها اهانت نمی کردند، نمایانگر این بود که امام در دل آنها جای دارد. عراقی ها هم نهایت تلاششان را کردند تا محبت حضرت امام را از دل بچه ها در بیاورند، ولی موفق نشدند.
[[page 91]]