وقتی حضرت امام به بیمارستان منتقل شدند، بعضی از بچه ها شعری آماده کردند که بعد روی آن آهنگ گذاشتند و شروع به تمرین کردند تا وقتی امام از بیمارستان مرخص می شوند، بچه ها این سرود را از اسارت تقدیم امام کنند. یادم هست یک بار یکی از نگهبانان عراقی هم سر رسید و مزاحم یکی از تمرینها شد، ولی خدارا شکر به خیر گذشت و چون بهانه ای نداشت رفت؛ چون آنها می دانستند که ما یک سری برنامه های تفریحی برای خودمان داریم. البته، این سرود بچه ها به مراد نرسید و امام بیماری شان طولانی شد و در بیمارستان ماندند، تا به رحمت خدا رفتند و دست ما از دامن ایشان کوتاه شد. البته، باز هم بچه ها بیکار ننشستند و همین سرود را تبدیل به سرود دیگری
[[page 96]]کردند که شعر آن از حافظ بود که می فرماید:
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بر بست به وداعش نرسیدیم و برفت
[[page 97]]