علی اصغر صالح آبادی

اعتصاب به خاطر توهین

کد : 82290 | تاریخ : 17/06/1395

‏یادم هست بعد از پذیرش قطعنامه، یک روز دوستان متوجه شدند سربازان عراقی‏‎ ‎‏نوشته هایی را روی دیوارهای اردوگاه چسبانده اند. معلوم شد کار مأموران سیاسی‏‎ ‎‏استخبارات عراق است که مطالبی علیه حضرت امام می نوشتند و کارهای سیاسی‏‎ ‎‏می کردند. آنها در جنگ ما را تجاوزگر نامیده بودند و شعارهایی علیه حضرت امام روی‏‎ ‎‏دیوارها نصب کرده بودند. دوستان بلافاصله معترض شدند و همه با هم صحبت کردند‏‎ ‎‏که چه کار باید بکنیم؟ در نهایت، به این نتیجه رسیدند که اعتراض خودشان را به نحوی‏‎ ‎‏به عراقی ها نشان بدهند. وقتی ظهر شد و عراقی ها آمار گرفتند و گفتند: بروید داخل!‏‎ ‎‏هیچ کس از جایش بلند نشد و همه سر جایشان نشستند. هر چه عراقی ها سر و صدا‏‎ ‎‏کردند فایده ای نکرد. آن شب، یکی از بچه ها به عنوان نماینده رفت و گفت: چرا چنین‏‎ ‎‏مطالبی را نوشته اید؟ آنها هم بلافاصله اخبار را به مقامات بالاتر منتقل کردند و خیلی‏‎ ‎‏نگران این اقدام سازمان یافته اسرا بودند. اصلاً باورشان نمی شد این قدر سازمان یافته‏‎ ‎‏عکس العملی نسبت به آن اعلامیه ها صورت گیرد و برایشان این سؤال پیش آمده بود که‏‎ ‎‏چرا هیچ کس ساز مخالف نمی زند و همگی حرف یکدیگر را گوش می دهند تا‏‎ ‎‏تصمیماتشان عملی شود؟ خلاصه، فرماندهانشان آمدند و قول دادند مسأله را بررسی‏‎ ‎‏کنند و از دوستان خواستند به اعتصاب پایان بدهند. ما هم پذیرفتیم. البته، بعدها بعضی‏
‎[[page 139]]‎‏از دوستان را به خاطر همین کار به دادگاههای نظامی بردند و محاکمه کردند. با این حال،‏‎ ‎‏عکس العمل دوستان باعث می شد عراقی ها نتوانند هر کاری می خواهند انجام دهند. ما‏‎ ‎‏فقط اسیر بودیم، یعنی در محلی بودیم که یک دیوار به دورمان کشیده شده بود، ولی‏‎ ‎‏هنوز آنقدر قدرت داشتیم که در مسائل مهم با آنها به مقابله برخیزیم و ذلت و خواری را‏‎ ‎‏نپذیریم. به عبارت دیگر ما اسیر دشمن شده بودیم، ولی تسلیم دشمن نشده بودیم‏‎[1]‎‏.‏

‎ ‎

‎[[page 140]]‎

  • )) این خاطره با اندکی تفاوت در خاطرات حجت الاسلام آقای کمال فتاحی آمده است.

انتهای پیام /*