حسین مولایی راد

کلاس نهج البلاغه

کد : 82298 | تاریخ : 17/06/1395

‏آخرین نکته در این باره حادثه ای است که برای خودم اتفاق افتاد. من به مناسبت ارتحال‏‎ ‎‏حضرت امام در چند آسایشگاه صحبت کرده بودم و عراقی ها حساس شده بودند که چه‏‎ ‎‏کسانی سخنرانی می کنند. یک بندۀ خدایی با ما بود که خودش را به دیوانگی زده بود.‏‎ ‎‏عراقی ها این را گرفتند و گفتند که اگر نگویی چه کسی در آسایشگاه سخنرانی می کند تو‏‎ ‎‏را می زنیم. او هم ترسیده بود و اسم مرا گفته بود. اینطور شد که نگهبان عراقی سراغ من‏‎ ‎‏آمد و مرا بیرون برد. البته زیاد نزد، فقط چند تا سیلی زد و گفت: شنیده ام می خواهی‏‎ ‎‏بچه ها را علیه ما تحریک کنی؟ حالا خمینی فوت کرده که کرده و ... سپس مرا تهدید کرد‏‎ ‎‏که اگر سخنرانی کنی تو را به بغداد می فرستم؛ ولی به لطف خدا دست از سر ما کشید و‏‎ ‎‏ما برگشتیم. در عین حال، با احتیاط بیشتری عمل می کردیم؛ ولی دست بردار نبودیم  و‏‎ ‎‏همان برنامه ها و کلاسهایی که داشتیم (کلاس نهج البلاغه و کلاسهای دیگر) را تا آخرین‏‎ ‎‏روزهای اسارت دنبال کردیم. ‏

‎ ‎

‎[[page 145]]‎

انتهای پیام /*