جهانگیر صفری

قهرمان کوچک

کد : 82343 | تاریخ : 17/06/1395

‏یادم هست در اوایل اسارت، از یکی از نوجوانان ما که شاید سیزده سال هم نداشت‏‎ ‎‏چنین درخواستی کردند. اما او مقابله کرد و گفت: اینجا من در اسارت شما هستم، ولی‏‎ ‎‏اگر الآن در جبهه بودیم به شما نشان می دادم که اجازه دارید چنین درخواستی بکنید یا‏‎ ‎‏نه! خلاصه، مضمون حرفش این بود که اگر مردید، در جبهه از ایرانیان چنین درخواستی‏‎ ‎‏بکنید.‏

‏وقتی عراقی ها چنین عکس العملهایی را از اسرا مشاهده می کردند، می ترسیدند و‏‎ ‎‏نمی توانستند چنین درخواستهایی را مطرح کنند. از طرفی، در هر اردوگاه یک نفر‏‎ ‎‏استخباراتی بود. اینها مسئول اداره و برقراری نظم در اردوگاهها بودند و چون می دانستند‏‎ ‎‏اگر چنین درخواستی از اسرا بکنند، باعث خشم بچه ها و ایجاد شورش و بلوا می شود و‏‎ ‎‏این وضعیت ممکن است برای آنها بد تمام شود و به عزل آنان منتهی گردد، به خود‏
‎[[page 173]]‎‏اجازه نمی دادند با احساسات اسرا بازی کنند.‏

‎ ‎

‎[[page 174]]‎

انتهای پیام /*